همه از چشم زدن دیگران میترسن و من از خودم...آره داداش چشم من برای خودم شورتر از هر چشم دیگه ایه!نمیدونم با علم به اینکه این موضوع رو با گوشت و پوست و استخوون و رگ و خون و ...تموم اعضا و جوارحم لمس کردم چرا بازم با خودم اینجوری می کنم؟!انقدر میگم به به تا خودم رو چشم میزنم و البته باز هم زدم!!!نکن باباجون.با خودت اینجوری نکن.به خودت رحم کن.آخه چیکار داری که اوضاع خوبه؟وقتی خوبه حالش رو ببر و هی نگو که آخرش هم اینجوری بشه!
پ.ن:منظور از چشم زدن همون انرژی منفی میباشد که از طرف یک عامل خارجی به یک عامل دیگری جذب میشه و می پکونتش و من بدجوری بهش اعتقاد دارم.بر اساس همین اعتقاد هم تا از چیزی حرف میزنم حتما میزنم به تخته(خرافاتی هم خودتی!!!).فقط نمیدونم چرا درمورد خودم یادم میره بزنم به تخته!و البته انرژی منفی من همیشه گریبان گیر خودم میشه و برای دیگران هیچ اثری نداره و باعث چشم خوردنشون!نمیشه!!!فکر کنم باید یه دونه از
اینا به خودم آویزوون کنم که از دست خودم در امان باشم!!