رزسفید
روزمره گیهای من
Monday, March 30, 2009
عیدانه-5
کاش میدونستی الان چه حالی دارم...دارم میرم ولی دلم اصلا با رفتنم نیست...کاش مجبور نبودم برم.میدونم که کسی مجبورم نکرده و همش زیر سر روح عصیان زده خودمه.و فقط و فقط دارم از روی لجبازی میرم اونجا....میدونم که اینکاری که دارم می کنم فقط و فقط از روی حرص و بغضیه که دارم.خیلی جلوش رو گرفتم ولی امروز دیگه ازش شکست خوردم...نمی دونم عاقبتش چی میشه.ولی امیدوارم اگه خدایی هست که من رو نگاه کنه و بفهمه خودش عاقبتش رو بخیر کنه...کاش مجبور نبودم...کاش تو بودی نه...کاش خودت بودی و می فهمیدی...کاش یه ذره درک می کردی...هووووم...
Sunday, March 29, 2009
عیدانه-4
آخ آخ که چقدر الان به یه دونه از این دستها احتیاج دارم...فقط خدا می دونه چقدر...
پ.ن:پیرو پست قبلی!
Saturday, March 28, 2009
عیدانه-3
یه روزایی هست که بدون اینکه اتفاق خاصی افتاده باشه اون دنده لجبازی و بهونه گیری بیدار میشه و اختیارت رو میگیره دستش و هی میبرتت این ور و اون ور!اون وقت هی غر میزنی و گیر میدی و دلت میخواد به پر و پاچه بقیه بپیچی.هرکاری می کنی آروم نمیشی.حتی ریختن چند قطره اشک هم دردی رو دوا نمی کنه!این جور وقتها انگاری بقیه هم بدونن که تو توی مود پاچه گیری هستی کسی دور و ورت پیدا نمیشه!هی با خودت میجنگی و فکر میکنی شاید علتش رو پیدا کنی.ولی هرچی می گردی کمتر پیدا می کنی.حتی حال بیرون رفتن هم نداری.چمباتمه میزنی رو لبه پنجره و یه سیگار هم دود میکنی و زیبا شیرازی گوش میدی ولی انگاری اینم فایده نداره.میری حموم...نوچ فایده نداره.تلفن میزنی به کسی که فکر می کنی شاید اون بتونه حالت رو بفهمه.نه تنها نمی فهمه بلکه تلفن رو با حرص و دلخوری الکی قطع می کنی.کتاب که اصلا حرفش رو نزن.فیلم که نگووو.شاید عشقولانه لازم شدم...شاید بیرون جو طوفان رخ داده که حال من اینجا روی کره زمین خرابه...شاید...به هر حال دیگه باید بپذیری حال و روزت امروز ت.خ.م.یه!امروز از اون روزهاست که هیچ کسی همراهت نیست و نمی فهمتت.حتی خودت هم خودت رو نمی فهمی!!!هر روز که نمیشه نیشت تا بناگوش باز باشه و در حال عشق و کیف باشی.یه وقتهایی هم لازمه حالت خراب بشه و کسی هم نفهمتت تا قدر روزهای خوبت رو بدونی.قانون زندگی همینه!
Tuesday, March 24, 2009
عیدانه-2
امسال تولد امام رضا میشه 8/8/88!خیلی جالبه به نظرم.تازه دیروز از توی تقویم کشفش کردم و جالبتر اینکه این روز روزیه که سال هفتاد و هفت که دیپلم گرفتم با دوستهای مدرسه با هم قرار گذاشتیم 8/8/88 همدیگه رو سر کوچه مدرسه ببینیم.اون روزها این تاریخ به نظرم خیلی دور میومد ولی الان...با یه چشم به همزدن گذشت.هر کسی چه جوری میاد و با چه وضعیتی میاد و اصلا کیا میان و اصلا کسی این تاریخ رو یادش مونده؟!!!من که از الان کلی هیجان دارم.Noel و Holy smoke رو هم دیدم.Noelَعالی و Holy smokeافتضاح بود!!!
پ.ن:دیشب رو دوست میداشتم!منکه هنوز منگولم!مرسی!!!
Saturday, March 21, 2009
عیدانه-1
سلام علیکم.احوال شما؟عیدتون مبارک.تعطیلات خوش می گذره؟دید و بازدید چطوره؟دیدن اقوامی که فقط عید به عید می بینینشون خوبه؟!من که رسما توی این تعطیلات یک زندگی نباتی رو در پیش گرفتم.یعنی همش توی تخت ولو هستم و یا دارم کتاب می خونم و یا فیلم میبینم و یا با پازل هزارتکه م کلنجار میدم.از اونجایی که پدرجان مسافرت هستن، به تمام اقوام نزدیکی که باید بریم دیدنشون فقط تلفن زدم و عید رو تبریک گفتم و دید و بازدید رو گذاشتم برای پس فردا که پدرجان برگشتن.هر کسی هم زنگ زد و خواست بیاد هم در کمال شرمندگی من و مامان جان پیچوندیمش تا پدرجان بیان و قال این دید و بازدیدها کنده بشه!خودم هم فقط دیروز عصر رفتم عید دیدنی و روبوسی پیش عزیزی که البته جنبه درمانی!هم داشت.امروز صبح هم با همون عزیز به هوای کوتاه کردن پاچه شلوارم رفتیم تجریش که البته سر از سینما هم درآوردیم و فیلم سوپر استار رو دیدیم و البته خرید هم کردیم.بقیه دید و بازدیدهای شخصیم هم باشه برای بعدا.پونزده روز تعطیله.خورد خورد میرم عید دیدنی که تا آخر عید هم برم مهمونی!خلاصه که تعطیلات اینجوری آی می چسبه که نگووو.کلی فیلم دیدم و البته بازهم باقیه:The reader MilkRevolutionary roadSlumdog millionaireAustraliaBenjamin ButtonNo reservationsاز Milk و Australia حالم بهم خورد!The reader و No reservations و Benjamin Button رو دوست میداشتم.پ.ن:امسال با خودم گفتم بشینم و سریالهای عید رو دنبال کنم.تصمیم گرفتم فقط سریال مهران مدیری رو ببینم.پریشب که نشونش نداد.دیشب هم همین طور.انگاری کلا سریال دیدن به من نیومده.من همون کانال Me shop رو ببینم و از تبلیغات تکراریش ذوق کنم انگاری بهتره برام!!!