رزسفید
روزمره گیهای من
Friday, June 26, 2009
Cancer-4
با اینکه همه یه روزی می میریم و این چند وقته هم انقدر خبرهای دردناک شنیدم که فکر می کردم دیگه حسی برام نمونده، ولی نمیدونم چرا شنیدن خبر مرگ مایکل جکسون بدجوری شوکه م کرد.مایکل جسکون در زمان نوجوانی من خواننده مورد علاقه م بود.یادم میاد راهنمایی که میرفتم با دوستم توی حیاط میشستیم و از درختهای حیاط میوه میچیدیم و راجع به مایکل جکسون حرف میزدیم و می گفتیم اگه بیاد ایران کنسرت بذاره چی میشه!!!یا اینکه سعی می کردیم ادای رقصیدنش رو دربیاریم.بدجوری هم دنبال جمع کردن آهنگهاش بودیم.یادمه همه آهنگهاش رو تا یه سنی داشتم و البته الان هرچی فکر می کنم یادم نمیاد اون مجموعه که کاست هم بود چه بلایی سرش اومد و الان کجاست.من هنوزم وقتی یکی شلوار مشکی کوتاه بپوشه و جورابش هم سفید باشه بهش میگم مایکل جکسون!چند روز پیش با یکی از دوستهام داشتیم راجع بهش حرف میزدیم و آهنگهاش رو مرور می کردیم...یادمه اون موقعی که آهنگ You are not alone رو تازه داده بود بیرون، صبح و شب گوشش میدادم و صبحها که میرفتم مدرسه تا پام میرسید به کلاس اولین کاری که می کردم این بود که روی گوشه بالای سمت چپ تخته سیاه می نوشتم You are not alone.بچه ها هم عادت کرده بودن و اگه یه روز نمینوشتم تذکر میدادن!!!الان مدتها از اون روزها میگذره.هنوزم آهنگ You are not alone رو دوست دارم.و البته مدتهای زیادیه که میدونم همه تنها هستن و به قول سهراب یاد من باشد تنها هستم...به هرحال روحشون شاد و یادشون گرامی(هم سهراب سپهری عزیز و هم مایکل جکسون)
پ.ن:ظاهرا اوضاع یه ذره عادی تر شده ولی به نظرم چیزی از سنگینی این روزها کم نشده.