رزسفید
روزمره گیهای من
Saturday, June 20, 2009
Gemini-8
انگاری همه چیز بهم ریخته.حال و روز خودم بدتر از اوضاع این روزای مملکته.نمیدونم شاید هم اوضاع مملکته که دل و دماغی نذاشته و همه رو بهم ریخته.منم که کلا مستعد جو گرفتگی و حال خرابی و گیر و گور دادن به خودمم...تو خودت برو تا آخرش...حالم دیگه داره بهم میخوره...اه اه اه...نه حالی هست و نه حوصله ای و نه دل و دماغی...حالا توی این هیر و بیر یه مساله ای پیش اومده که نه می تونم راجع بهش حرفی بزنم و نه میتونم بیخیالش بشم.آخرش هم فقط و فقط انگشت سرزنش رو می گیرم طرف خودم و هی خودم رو محاکمه می کنم!هوا کمه.نمیشه نفس کشید.
هوا میخوام.هوای تازه.
آن روزها رفتند
آن روزهاي خوب
آن روزهاي سالم سرشار
آن آسمان هاي پر از پولک
آن شاخساران پر از گيلاس
آن خانه هاي تکيه داده در حفاظ سبز پيچکها به يکديگر
آن بام هاي بادبادکهاي بازيگوش
آن کوچه هاي گيج از عطر اقاقي ها...