هستم ولي حس نوشتن نيست.يعني راستش اين چند روزه كلي هي نوشتم و پيش نويس كردم و پابليش نكردم.نميدونم از چي بايد بنويسم.دچار فريزشدگي نوشتن شدم.شايدم دچار فوبياي نوشتن!آخه چند روز پيش انقدر انقدر سيب زميني خوردم كه الان دچار فوبياي سيب زميني شدم.گفتم شايد در مورد نوشتن هم همين جوري باشه.
از احوالاتم بخواهيد،شكر.خوبم و مشغول زندگاني.گاهي قاطي مي كنم و گاهي مثل يه خط صاف چند روزي همينجوري ميرم جلو.
فعلا همينها رو داشته باشين تا موقعي كه مود نوشتنم برگرده و يخم باز بشه كه اميدوارم زودي اين اتفاق بيوفته.
مواظب خودتون باشين.
پ.ن:امروز كه اومدم سركار،رفتم پيش آقاي رييس گوگولي كه باهاش سلام عليك كنم.رفتم توي اتاقش و بهش گفتم:سلااام، صبح بخير.ديدم آقاي رييس دارن نهار ميل مي كنن!ساعت رو ديدم،دوازده و نيم بود!فكر كن،چه كارمند خوبيم من كه ساعت دوازده و نيم اومدم سركار.دستم درد نكنه.به به!
این به اون در :)
بوس بوسسسسسسسس
ضمناخوشحالم که کلا خوبی:*