کاش این مردم دانه های دلشان پیدا بود...
یعنی عاشق این جمله هستم.به نظرم گیر خیلی از ماها توی پیدا نبودن دانه های دلمونه.اگه خیلی راحت و بدون سیاست و نقاب حرف دلمون رو میزدیم و اون حرف رو پشت هزارتا نقاب و جمله ها و دلایل قلنبه سلنبه قایم نمی کردیم مطمئنم دنیا الان خیلی جای بهتری بود و آدمها هم حالشون خیلی بهتر بود.
حالا من امشب قراره یکی از این مسائی رو که ظاهرا پشت نقاب قایم شده رو ته و توش رو دربیارم.اگر موفق شدم که بپرسم و اگر موفق شدم به جوابش برسم، فردا هم اون مساله رو براتون مینویسم و هم جوابش رو.اگر به جایی هم نرسیدم که شتر دیدی، ندیدی!
اگر از احوالات من بخواهید ملالی نیست جز دوری عزیزان!حالا این عزیزان کیا هستن و چند نفر هستند، بماند!ولی بیشوخی بهترم.دارم سعی می کنم خودم رو جمع و جور کنم.فهمیدم که این حال و احوالات سینوسی من هر چند وقت یکبار میاد و میره.حالا باید اقدامات لازم رو برای جلوگیری از ورودش بیاندیشم!
این چند روزه اتفاقاتی افتاد که بهم نشون داد اغلب مسائل زندگی من هی تکرار میشن.مثل یه صحنه تکراری و جالبتر اینکه فهمیدم من هربار در مواجه شدن با این مسائل تکراری، عکس العملهای تکراری نشون میدم و شاید این کلید حل معما باشه که اگه عکس العملهام رو عوض کنم شاید اون مسائل تکرار نشن و یا حداقل یه جور دیگه تکرار بشن!
امروز ظهر نشسته بودم و داشتم یه طرحی میزدم و همزمان ذهنم هم مشغول اتفاقات از سه شنبه به این طرف بود که موبایلم زنگ خورد.یکی از همکلاسیهای دانشگاهم بود.این خانم از من فکر کنم یه ده، دوازده سالی بزرگتره.مجرده و کلی ژیگوله برای خودش.همیشه چیتان و به خودش رسیده و مرتبه.یه اعتقادات خاصی هم داره.همیشه نماز میخونه و اعتقادات قوی داره.ترم دومشه ولی چون مرخصی گرفته بوده یک ترم الان بیشتر واحدهاش با منه.با دانشگاه و کادرش و دانشجوها هم حسابی آشناست.روز اول اون اومد سراغ من و کلی همیشه هم هوام رو داره.منم خیلی دوستش دارم.چند روز پیش داشت میرفت نماز بخونه که به منم گفت بیا.بهش گفتم من با خدا قهرم، نمیام نماز.البته به شوخی و خنده گفتم.پرسید چرا؟گفتم به خاطر اینکه انگاری خوابه، پیر و فرتوت شده.هیچ چیزی نمیبینه و نمیشنوه و وقتی نمیتونه این همه بنده رو ساپورت کنه برای چی اینهمه آدم ریخته توی این دنیا و ...اونم گفت تو بهش نزدیک شو، قول میدم جوابت رو میده.بهش گفتم من مدتهای خیلی زیادی به خدا نزدیک بودم.خیلی نزدیک.ولی اون زد پس کله م.حالا هم نه فقط توی زندگی خودم بلکه دور و اطرافم دارم نشانه های خواب بودن خدا رو میبینم.برای چی من بهش نزدیک بشم؟فعلا باهاش کاری ندارم...
همکلاس جان هم کلی باهام حرف زد و راه حل بهم داد و گفت این کارها رو امتحانی انجام بده یه مدت و ...
خلاصه گذشت تا امروز ظهر که زنگ زد بهم و گفت امروز روز عرفه ست.خیلی روز بزرگیه.تو که انقدر به انرژی اعتقاد داری و یوگا و مدتیشن می کنی، یادت باشه امروز انرژی خیلی زیادی توی دنیاست.تو هم به این انرژی بپیوند.یکی شو باهاش...گفت از دیشب توی فکرتم.کلی برات دعا کردم.داشتم امروز نماز میخوندم همش جلوی چشمم بودی.حالت خوبه؟نگرانتم.(حالا این خانم از مشکلات و مسائل من اصلا خبر نداره.از من فقط اسم و فامیلم رو میدونه و اینکه رشته م معماری بوده!)پرسید اعمال عرفه رو انجام دادی؟گفتم نه.چی هست اصلا؟!گفت هیچ سالی روز عرفه ندیدی تلویزیون دعای عرفه رو پخش می کنه؟گفتم نه.من اصلا تلویزیون نگاه نمی کنم.(تنها باری که روز عرفه تلویزیون رو همش نگاه میکردم اون سالی بود که سسل رفته بود مکه و من به هوای اینکه ممکنه ازش فیلمبردای شده باشه، تمام اون سال تمام برنامه های راجع به حجاج رو دنبال میکردم!)خلاصه گفت نماز بخون و دعای عرفه رو بخون و ...
بعدش که تلفن رو قطع کردم و فکر کردم خیلی حس خوبی بهم دست داد.فکر اینکه یه آدمی که چیز زیادی از من نمیدونه توی نماز و نیایشش من یادش بودم و برام دعا می کنه و امروز که روز بزرگیه رو یاد من بوده.انقدر حس خوبی بهم دست داد که پاشدم و رفتم غسل کردم و نماز خوندم و دعای عرفه رو خوندم و دعا کردم...(با اینکه اعتقاداتم به این مسائل به شدت کمرنگ شده)
خیلی حس جالبی بود.حالا خدایا اگه بیداری و خواب نیستی و خسته نیستی و وقت داری، میخوام بهت بگم به خاطر این لطف این دوستم، ثوابش رو برای اون بنویس و مراد دل اون رو هم بده!
جوابدونی:
-گیتی جان لپ تاپ من مارکش TOSHIBA هستش.جدید هم نیست.مال چهار ساله پیشه.من هی بهش قطعه اضافه کردم و قطعاتش رو آپ گرید کردم.پس لپ تاپ من گزینه مناسبی برای تو نیست.من اطلاعات جدیدی درمورد لپ تاپها ندارم.ولی فکر کنم مارک VAIO اون چیزی که تو میخوای رو داشته باشه.
-آرام جان ممنون از ایمیلت.درمورد ایمیل باید بهت بگم که این وبلاگی که من قراره توش خصوصی بنویسم رو باید حتما آدرس ایمیل جیمیل داشته باشی تا بتونی بخونیش.اگه نداشته باشی من نمیتونم به هیچ آدری ایمیل دیگه ای برات دعوتنامه بفرستم.وبلاگ های خصوصی نویس بلاگر رو فقط با ایمیل جیمیل میتونی واردش بشی.برای همین باید برام آدرس ایمیل از نوع جیمیلش بذاری!(قابل توجه دوستانی که آدرس ایمیل یاهو گذاشتن.من با ایمیل یاهو نمیتونم شما رو به اون وبلاگ دعوت کنم!!!)
در مورد داروی میگرن هم باید بگم که من مدتیه دیگه دارو مصرف نمی کنم.چون احساس می کنم دارو درد رو خفه می کنه و از بین نمیبرتش و فقط جلوی پخشش رو می گیره و درد در وجود من باقی می مونه و یه جور دیگه خودش رو نشون میده.برای همین هر وقت درد دارم تا جایی که بتونم دارو نمیخورم تا درد از بدنم خارج بشه.و جالب اینکه از موقعی که تصمیم به این کار گرفتم با اینکه احوالاتم خیلی بدتر از قبله ولی سردردهای میگرنیم خیلی خیلی کمتر شده.(بزنم به تخته!!!)ولی اون موقعها یا اکسادرین میخوردم یا سوماتریپتان.
پ.ن:ثمین جونم کجا رفتی آخه؟!
adrese man mghorbanli84@gmail.com hast khoshhal misham mano davat koni
منم امروز يه عالمههههههههههه يادت
بودم دوست قديمي و عزيزم
رزي جونم مرسي كه بودن ونبودن دوستا برات مهمه .. من هميشه دوروبر خونه هاي پراز مهرتون هستم ..هميشه دوروبر دوستاي خوبي مثل تو هستم . دارم روي خودم كارميكنم تاشايد بتونم بامرور خاطراتم كناربيام و توي يه وبلاگ ديگه از زندگيم بنويسم ..ازقديما ..ازبالا پايينا ..از قصه ي عجيبم . لطفا اين كامنت خصوصي بمونه رزي عزيزمن . اگه تونستم باخودم كناربيام مطمئن باش اون ادرسو برات ميذارم خانوم گل ..تااونموقع هم بااسم اصلي خودم وناشناس برات كامنت خواهم گذاشت . وقتي ميام تووبلاگستان وجاي خالي اونروزا رو حس ميكنم باوركن نميتونم طاقت بيارم .تاحالاشم به زحمت موندم
وبلاگستان بدون دوستيهاي اونموقه ودوستاي عزيزمون برام بي رنگه .. وقتي ميامو ميبينم اون رزسفيد شاداب وزيبا يه كمي پزمرده شده دلم كباب ميشه واسه اين پزمردگي . رزي جونم نتونستم بيشترادامه بدم . مواظب خودت باش خانومي گل ومهربون
بعد اون که وبت رو عوض کردی حس کردم اگه از بقیه آدرست رو بگیرم کار درستی نیست اگه میخواستی خوب میذاشتی دیگه چند روزه که خیلی اتفاقی پیدات کردم !اوه ه ه ه ه .......
انگار یکی از دوستان قدیمی رو پیدا کردم یک بند میخونمت من ایمیل درست میکنم و میفرستم اگه دوست داشتی و صلاح دونستی وب جدید دعوتنامه بفرست
در ضمن من 29 سالمه شیمی خوندم و ساکن کرج هستم دیر متوجه شدم تبریک میگم بابت قبولی کار بزرگی کردی تو این شرایط من چند نفر رو میشناسم تو وبلاگستان که هر وقت حال دعا داشتم دعاشون میکنم و خیلی حس خوبیه که کسی را که ندیدی دعا کنی هر چند اون نمیشناستت و دعات نمیکنه ولی از اینکه تو این برهه از دنیا هستم و این امکان رو به لحاظ تکنولوژی وجود داره شاکرم موفق باشی
منم دیروز بعد از چند وقت نماز خوندم... خیلی دوست دارم دوباره اون رابطه ی نزدیک رو با خدا داشته باشم...
sorayyamarashi@gmail.com
giti
چه دوست خوبي پيدا كردي رزي جون! گاه ياوقات بعضي آدما، آدم رو ناخودآگاه به سمت و سوي خوبي هدايت ميكنن..چيزهايي رو به ياد آدم ميارن كه مدتهاست فراموش كردي...جالبه واقعااا...اميدوارم هميشه دوستان خوبي براي هم باشيددد
سلام رزي عزيز
اميدوارم خوب باشي
فكر مي كردم، لااقل يك واكنش و عكس العملي ازت داشته باشم بابت كامنت ها و ايميل ها، اما چيزي دريافت نكردم
اميدوارم تا هميشه سلامت و شاد باشي و در لحظه لحظه زندگيت به بهترين هاي ممكن برسي
خدانگهدار
I just sent you an email.
Ciao, Nastaran.
لطف مي كني اگه منم دعوت كني
من همون ساتين ام
فک می کردم من تو اکثر ویلاگها خواننده خاموشم ولی می بینم که قبل از من هم کسایی بودن که اینجا رو می خوندن و ساکت بودن.
حدودای سال 85 با آدرس بلاگفات آشنا شدم بعد هم که اونجا تعطیل شد با یک سرچ ساده این آدرستو پیدا کردم. الان هم از سر فضولی نیست که می خوام آدرس جدیدتو داشته باشم.
بذار به این حساب که بعد این سالها حس می کنم یک دوستی یک طرفه باهات داشتم و دلم میخواد بازم خواننده وبلاگت باشم.
درضمن من الهامم 29 سالمه و مجردم.لیسانسم و چند ساله که می خوام اراده کنم و ارشد بخونم ولی هنوز تنبلیم می یاد.
من آدرس جي ميلمو برات فرستادم ولي برام نفرستادي
li.tahaei@gmail.com
راستش اگه از من بپرسی می گم درسته که دوستت به یادت بوده اما یه مسئله رو فراموش نکن. فکر می کنم حرف های تو هم به دوستت بی تاثیر نبوده و باعث شده کمی به فکر فرو بره و چه بسا حتی برای لحظه ای کوتاه اعتقاداتش رو زیر سوال ببره
بردن تو برای دعای عرفه بیشتر از اینکه برای تو تسلی بخش بوده باشه برای دوستت آرامش بخش بوده
منم تو بلاگرم
ایمیل جی میلم
dibamoradi@gmail.com
ممنون اگه منم دعوت کنی :)