نمیدونم چه حکمتیه که هر موقع تاسوعا یا عاشورا خواستم یه غلطی بکنم و خودم رو توی یه مخمصه بزرگ بندازم و نزدیک بوده بلایی عظیم(از همون لحاظ!) سرم بیاد یه چیزی از عالم غیب اومده و انقدر سنگ جلوی پام انداخته و انقدر اتفاقهای نادر و جوروواجور افتاده، تا اون بلا سر من نیاد!
نمیدونم اسمش رو لطف خدا بذارم، شانس بذارم یا هر چیز دیگه ای.ولی هر چیزی که هست یکبار حدود نه سال پیش شب عاشورا نجاتم داد و از یه مخمصه بزرگ نجاتم داد و یک بار هم امسال!
و باعث شد که من صحیح و سالم الان در حال نوشتن باشم و همچنان در مقابل اون نیرویی که من رو امسال هم بعد از نه سال، نجات داد سر تعظیم فرود بیارم و باور کنم که یه نیرویی هست که مواظب منه!
شاید باید اسمش رو بذارم معجزه.مگه معجزه غیر از این میتونه باشه که وقتی چند روزه حسابی درب و داغون و بهم ریخته و ناامید از همه چیز و همه کس هستم، وقتی شاید آگاهانه و از روی لج میخوام پا بذارم توی مسیری که تهش معلومه، از زمین و زمان اتفاقاتی میوفته تا جلوی این کار من رو بگیره!
هر چیزی که هست، من ممنونم که یادم آوردی یه نیرویی هست که مراقب منه!
پ.ن:اگه با آقای خدا قهر نبودم، شاید این پستم خطاب به اون بود و همه این تشکرها از اون بود، نه خطاب به نیروهای نامرئی و غیبی دنیا!
Labels: صورتی ِ ملس
Happy to hear that you got back home safely. Plz be careful these days Rosie jan. Think of your readers ;) We need you here.
Take care! Love, Nastaran.