داشتم تند تند کارهام رو انجام میدادم که یک ساعت دیگه که میخوام از شرکت برم بیرون و با توجه به اینکه فردا هم دانشگاه هستم، کارهام رو به یه جایی رسونده باشمشون که صدای آقای رییس گوگولی اومد که داشت به خانم منشی میگفت فلان شرکت رو پیگیری کن که چرا اون اطلاعات رو نفرستاده.هفته پیش که ماموریت بودم اونجا دیدمشون و قرار بود بفرستن مدارک رو و ...
یهو به ساعت نگاه کردم و یاد هفته پیش این موقع افتادم.در کمال صداقت اعتراف میکنم که دلم برای سه شنبه هفته پیش تنگ شد.یعنی دقیق دقیقش دلم برای سه شنبه و چهارشنه و پنج شنبه و جمعه و شنبه هفته پیش تنگ شد.برای شب چهارشنبه بیشتر از همه و برای شنبه کمتر ازهمه.ولی خوب دلم تنگ شد دیگه...هر چند اون دوتا شیت نقشه پر از دیتیل پدرم رو درآوردن ولی خوب توی این دنیا برای هر چیزی باید بهایی پرداخت کرد...بهایی که پرداختم دربرابر اونچه به دست آوردم خیلی خیلی ارزون و کم بود...
یادش به خیر.خوش گذشت...
پ.ن:این پست فقط به منزله یادبود و ثبت در تاریخ نگاشته شده و ارزش دیگری ندارد!
دلم شکلات میخواد در حد بنز...