زمان: دیروز ظهر، مکان: دانشگاه، موقعیت:بعد از تمام شدن امتحان
با چند تا از همکلاسیهام ایستاده بودیم و داشتیم صحبت می کردیم که یکی از همکلاسیهای دختر که تقریبا یه پنج سالی از من کوچکتره به من گفت رزی جان میشه یه لحظه بیای این طرف، یه کاریت دارم که بهتره به خودت بگم!
رفتیم اون طرف که خلوت تر بود و همکلاسی جان شروع کردن به گفتن که رزی جان از همون اول های ترم میخواستم بهت بگم!میدونی چیه؟دستهات خیلی قشنگن. این انگشترت خیلی به دستت میاد.مخصوصا وقتی اون لاکی که همرنگ نگین انگشتره رو میزنی که دیگه خیلی محشر میشه!!!من دستهات رو خیلی دوست دارم.(در همین حین همکلاسی جان دستهای من رو توی دستشون گرفتن!)و ادامه دادن:ناخنهات هم خیلی قشنگن، دستهای سفید واااای خیلی با دستهات حال می کنم!!!
منم یه ذره هاج و واج موندم و ازش تشکر کردم.ولی مگه ول میکرد؟!خلاصه به یه بهونه ای از دستش در رفتم!!!
زمان: امروز صبح، مکان: شرکت، موقعیت:من در حال انجام خروار کارهایی که بعد از چند روز نبودن توی شرکت روی میزم انباشه شدن
مشغول انجام کارها بودم که آقای رییس هی میومد و یه کاری اضافه می کرد و می رفت.هی درهم و برهم میگفت.هی از این پروژه می گفت و بعدش از اون یکی پروژه.داشت کلافه م میکرد ولی در کمال آرامش هر چی می گفت رو توی سررسیدم یاداشت می کردم که بعد از انجام کاری که دستم بود به اونها برسم.لبخند هم روی لبم بود و سعی می کردم خوشرو باشم و نشون ندم که دارم کلافه میشم از دستش!
آخرین باری که اومد و دوباره راجع به یکی دیگه از کارها توضیح داد و رفت، همین که رسید به در آتلیه، برگشت دوباره سمت من و پرسید امتحانهات تموم شدن.نه؟!گفتم بله.خدا رو شکر تموم شدن.گفت یعنی دیگه میای شرکت؟گفتم تا شروع ترم جدید تقریبا یه سه هفته ای فکر کنم فول تایم بیام.اونم خوشحال شد و خندید و با رگه هایی از طنز، گفت کاش من سی سال جوون تر بودم!ازش پرسیدم چرا؟گفت اون وقت میومدم خواستگاریت!!!
منو میگی، خشک شدم.گفتم شما لطف دارین.اونم هی شروع کرد که آره حیف که من سی سال تو رو دیر دیدم و ...منم هی لبخند میزدم و میگفتم شما لطف دارین!!!خلاصه رفت پی کارش!!!!
آقای رییس گوگولی که معرف حضورتون هست؟یه آقای 60 و خورده ای ساله که مجرده و سالها خارج از کشور بوده و خیلی هم باحاله و اون موقعها با سسل هم خیلی جور بود و همیشه هم کلی با ماها شوخی می کنه!!!
همینه دیگه...ببین کارم به کجا رسیده که یا یه دختر بهم ابراز علاقه می کنه یا یه پیرمرد چروکیده!!!حالا پولداره که پولداره ولی پیریش رو چیکار کنم؟!!!
پ.ن:در جواب اون دوستی که پرسیده بود این لیبلهایی که پایین پستهام میزنم چی هستن، باید بگم که از نظر من هر چیزی و هر حسی توی دنیا یه رنگی داره و یه بو و مزه ای داره!بو رو که نمیتونم اینجا نشون بدم، پس می مونه رنگ و مزه!
لیبل پایین هر پست، نشون دهنده رنگ و مزه ایه که موقع نوشتنش دارم!و البته یه تقسیم بندی هایی هم دارم.مثلا رنگ صورتی مربوط میشه به اون پستهایی که فقط مربوط به خودمه و مربوط به مسائل احساسیم میشه و ...
Labels: آبی ِ کمرنگ ِ ملس
واقعا آدم از بعضي واكنشهاي غيرمنتظره، حسابي شوكه ميشه!!
بابا لااقل يه مقدمه اي چيزي اولش بگيد، بعد آدمو قبض روح كنيد!!!
بوس بوسسسسسسسس
مهرداد
Kheili doost daram neveshtehato rozie aziz.
Arezooye behtarinha ro barat daram ;)
to mitoni ye dr hymiopati khob be man moarefi koni?kheili vajebe baram ok. mer30