رزسفید
روزمره گیهای من
Friday, June 18, 2010
Gemini-15
صبح زود بیدار شدم و نشستم پای دفتر و دستکم.من خیلی هم درسخون نیستم ولی وقتی چهارتا امتحان توی دو روز داشته باشی و توی ترم هم نشسته باشی به امید شب امتحان، مجبوری که بشینی و نان استاپ بخونی.حالا تو مغزت بره یا نه...نمیدونم.امیدوارم که بره!!!
احساس خستگی کردم و یهو احساس کردم اون حال عجیبی که گاهی غروبها میاد سراغم و انرژیم رو میگیره، الان و ساعت یازده صبح داره میاد سراغم.نه...من الان کلی درس دارم.نباید بیحس بشم و لمس!!!
چاره ش این بود که رفتم توی آشپزخونه و نهار درست کردم.اون آدمی که از آشپزخونه اومد بیرون با اون آدمی که نیم ساعت قبلش رفته بود توی آشپزخونه تومنی صنار فرق داشت.اون آدم بیحس و بیحال و بغض آلود کجا و این آدم سرحال *و خوش خنده کجا؟!و باز هم جادوی آشپزی کمکم کرد تا دوباره برگردم سرجای قبلم!
نتیجه ش هم شد این:
دستورش هم اینجوریه که آب رو با روغن و نمک میذارین جوش بیاد.بعد که جوش اومد بهش ماکارونی اضافه می کنیم.ماکارونی ها که نرم شدن، شوید خشک(سبزی مورد علاقه من)اضافه می کنین.بعدش که نرم شد، ماکارونی رو میریزین توی آبکش ولی روش آب نمیریزین و فقط یه ذره روغن زیتون بهش میزنین که بهم نچسبه.
پیاز رو خلالی خرد می کنیم و میریزیم توی ماهیتابه تا طلایی بشه.بعدش بهش سیر حلقه شده اضافه می کنیم.زردچوبه اضافه می کنیم.بوی سیر که دراومد، گوجه فرنگی باریک باریک شده رو بهش اضافه می کنیم.گوجه که یه ذره نرم شد، فلفل دلمه ای خلال شده رو بهش اضافه می کنیم.بوی فلفل که بلند شد، هویج هایی رو که با پوست گیر، رشته رشته نازک بریدیم رو اضافه می کنیم.
در ماهیتابه رو میذاریم تا هویج ها یه ذره نرم بشن.بعدش کدو سبزهایی رو که با پوست گیر مثل هویج ها، باریک باریک کردیم رو اضافه می کنیم.نمک و فلفل و یه نموره زعفرون هم اضافه می کنیم.من یه قرص عصاره سبزیجات هم بهش اضافه کردم و پودر لیمو عمانی و تخم گشنیز سابیده(که عطر فوق العاده ای به غذا میده)یه ذره کاری و سویا سس و یه نموره سس باربیکیو و بعدش میذاریم یه ذره جا بیوفته.بعدش ماکارونی ها رو اضافه می کنیم و مخلوط می کنیم و میذاریم حدود ده دقیقه با هم پخته بشن.بعدش هم با سالاد شیرازی و دوغ نوش جان می کنیم.
من اگه قرار بود این غذا رو خودم بخورم بهش زنجبیل رنده شده و زیره و کنجد هم اضافه می کردم.ولی از اونجایی که سلیقه غذایی من با افراد خانواده فرق می کنه و من هم آدم دموکراتی هستم، در نتیجه این مواد رو اضافه نکردم!
پ.ن:نمیدونم چرا شوید ها توی عکس معلوم نیستن؟!
*:هرچند اون حس مزخرف دلتنگی و ...هنوز سرجاشه ولی خوب...اونقدر خوبم که میتونم به راحتی روی درسهام تمرکز کنم و بگم ر  ِ ت ِ ت ِ...

Labels:

10 Comments:
Anonymous مستانه said...
عکسش رو نمی بینم ولی ایده خوبی بود برای من که داشتم به سختی فکر می کردم ناهار چی درست کنم

Anonymous شکلات تلخ said...
سلام
تجربه جالبی بود.منم شوید خیلی دوست دارم.

Anonymous گ said...
اوهههههه !
دهنم اب افتاد رزی !!
دلت اومد تنها بخوری.
شوید چیز خیلی جدید و باحالی بود . و اینکه من نفهمیدم چرا اب روی ماکارونیا نریختی.
و گوشت هم که رزی نمیخوره.

حس و حال درست عین من وقت خوندن درسام.همه ی برگه ی باطله هام ÷ر میشه از حساب کتاب و فکر و خیال !!
باورت میشه دیروز توی برگه هام 5 صفحه ÷شت و رو نامه نوشتم اما دریغ از یک حل تمرین.

حالت و خراب نمیکنم. منم برم لازانیا درست کنم شاید حالم خوب شه.
اگه این خواب بزاره

گیتی

Anonymous دلا said...
وای وای واییییییی
خوش به حالت مستانه که عکس رو ندیدی! من دهنم آب افتااااااااااد

Blogger . said...
وای مرسی رزی جون از این دستورت مونده بودم حالا که وظیفه آشپزی با منه چه تنوعی بدم تو غذا.شاید صدای قل قل پختن ماکارونی ها دلتنگی ها رو بخار کنه

Anonymous کندوی عسل said...
وقتی اینجوری با ذوق و شوق از آشپزی میگی ، یاد سریال آشپزباشی و اکبر عالی مقام می افتم d:

Anonymous Anonymous said...
bazam mahsam va nemishe esm gozasht...
che jaleb bod ghazat... tarze khord kardane mavadetam koli herfeie... age beram sare khone zendegim hatman dorostesh mikonam va vase inke aghaye khone ghor nazane ye morghi chiziam ba ejazeye shoma ezafe mikonam....

Anonymous فرناز said...
وایییییی رزی خیلی به نظر خوشمزه میادااا...منم عاشق آشپزیم و همیشه با پخت و پز به آرامش می رسم..حتی اگه خسته باشم..
رزی دیشب خیلی به فكرت بودم..امیدوارم به همه آرزوهای خوبت برسی و همیشه شاد باشی..

Anonymous glamour said...
وااای رزی جون هوس کردم این غذا رو درست کنم...آفرین به این همه هنر آشپزی

وایییییییییییییی! رزی چقد هوس انگیزه!
آشپزی رو وقتی از سر علاقه و با حوصله انجام میدی میشه لذت بخش ترین کار دنیا! مخصوصا وقتی برای کسایی که ذوستشون داری غدای خوشمره درست کنی...

راستی رزی اون رستورانی کوبایی که تو یکی از نوشته هات ازش نوشته بود قبلا اسمش "چه" بود! قبلا ها یه چلچلراغ خوشگل از بطری هایی که روش عکس چه گوارا بود هم داشت.منم چون سرویسشون خب نبوددیگه اونجا نرفتم.

در ضمن شب آرزوها به یادت بودم جون تنها کسی هستی که بدون استثنا هر سال از این شب می نویسی!:)