کفپوش اتاق خوابها رو قراره عوض کنیم.آقای فروشنده گفت باید اتاقها تخلیه باشن و زمین جارو هم شده باشه و تمیز باشه تا کارگرهای ما فقط بیان و زیرسازی کنن و کفپوش رو بچسبونن.عصر اومدم خونه به هوای اینکه آقای سرایدار رو می گم بیاد کمک و وسایل رو ببریم توی هال که ایشون تشریف نداشتن و شب هم قراره نیان منزل!دور و ورم هم جنس مذکر دیگه ای نیست که بشه روش حساب کرد.دریغ از یه پسرخاله یا پسردایی.از نوه های مادریم فقط من ایران هستم و همه کیلومترها دورتر هستن.نوه های خاندان پدری هم همه سن و سال دارن و خانواده دار و نمیشه ازشون در این زمینه توقعی داشت!خلاصه نمیشد دست روی دست گذاشت و باید کار انجام میشد.بیشتر وسایل رو کشیدم رو زمین و بردم توی هال.بابام چون چند سال پیش چشمش رو عمل کرده نباید چیز سنگین بلند کنه و در حد پتو و سطل آشغال و صندلی کمک کرد و وسایل رو برد تلمبار کرد توی هال و دوباره خودم رفتم و ساماندهیشون کردم تا بقیه وسایل هم جا بشن!حالا الان اتاق برادرم تخلیه شده.اتاق خودم هم تخلیه شده و غیر از یه تشک روی زمین و پتو و بالشت و لپ تاپ و شیشه آب چیزی توی اتاقم نیست.اتاق مامان اینها هم فقط تختشون مونده که صبح پیچش رو باز کنم و تکه تکه کنمش و ببرمش توی هال.بعدم اتاقها رو جارو کنم تا آقایون کفپوشی بیان!قراره صبح زود بیان و باید تا قبل از اومدنشون کارها رو کرده باشم.
دارم از کت و کول میوفتم.دیشب تا دیروقت مهمون داشتیم و همش سرپا بودم.بعدش هم نشستم بازی فینال رو دیدم و از بردن اسپانیا ذوق کردم.اونقدر ذوق کردم که بعدش پاشدم قابلمه ها رو هم شستم!!!اوضاع تقویم زنونه هم قرمزه و ...خود بخوان از این حدیث مفصل!
دارم با خودم فکر می کنم من یه دخترم و شاید لازمه یه ذره ظریفتر رفتار کنم و مثلا وسایل خونه رو به هر ضرب و زوری شده و حتی با هل دادنشون نباید جا به جا کنم و شاید باید یه ذره ناز و نوز دخترونه داشته باشم توی این زمینه ها.ولی از اون طرف می بینم کارم روی زمین می مونه و باید انجام بشه و اگه خودم انجام ندم کسی نیست که انجام بده.
یه باری با دختر عموم حرف میزدم، بهم گفت اغلب پسرها از دخترهایی خوششون میاد که ناز و نوز داشته باشن و کارهاشون رو بندازن گردم مردها تا اینوری مردها احساس قدرت کنن.این دختر عموم من یه فمینیست هستش و از من بیست سالی بزرگتره و حدود سی و خورده ای ساله که ایران زندگی نمی کنه و خیلی بهم شبیهیم.از رفتار و قیافه و سلیقه غذایی بگیر و برو تا درد و مرض هامون.این حرف رو در نکوهش دخترها می گفت و خودش اصلا قبول نداشت.
من توی کل زندگیم روی کمک هیچ کسی حساب نکردم، حتی بابام.تنها زمانی که این حس رو داشتم زمانی بود که با سسل دوست بودم و میدونستم حمایتش همه جوره پشت سرمه.الان که دقت می کنم میبینم اون موقعها ناز و نوز هم می کردم و اصلا خوشم میومد یه سری از کارهام رو برام انجام بده.بهم حس خوبی میداد.حس حمایت شدن!!!
شاید این خوب باشه که میتونم از پس کارهام بربیام.ولی شاید لازم باشه یه کارهایی رو بذارم دیگران برام انجام بدن.نمی دونم والله!!!از خستگی به چرت و پرت گویی افتادم.برم بخوابم که فردا کلی کار در پیش دارم.مثلا خونه هستم ولی باید بالای سر کارگرها وایسم و بعدش که کارشون تموم شد دوباره همه این وسایل سه اتاق رو برگردونم سرجاش.البته امیدوارم فردا کسی رو برای کمک در جا به جایی وسایل پیدا کنم!!!
شب خوش!
Labels: رزی از دلش می گوید
این حرفها جنگیدن با ذات و سرشت و طبیعت
وقتی حس لذت میده حمایت شدن عاشقانه..چرا که نه؟
من خیلی مستقلم و از 10 تا پسر بهتر ردیف میکنم همه چیز رو اما دوست دارم یه وقتها یه شخص خاص کارهام رو ردیف کنه
ولی با مارکو که هستم وضع فرق میکنه. آدم خود به خود نازش میاد!
ایشالله تا فردا یکیو پیدا کنی تا کمکت کنه.
فقط خواستم بگم اگه کمک گیرت نیامد حتما کارگر بگیر.خودت انجام نده مخصوصا الان که وضعیت جسمیت هم حالت عادی نداره (نظورم تقویم زنانه هست)
موفق باشی و پایدار.
راستی یادت از خواهرم و تشابهه داستان زندگیش با تو گفتم، الان اونا دوباره با هم هستن و تصمیم گرفتن که با هم زندگی مشترک داشته باشن چون بدون هم براشون خیلی سخت بود. :)
اولا مبارک باشه. دوما خسته نباشی گلم واقعا دست تنها به این جور کارا رسیدگی کردن . ناز کردن واسه زنا و دخترا خوبه البته اگه کسی باشه که ناز کنه واسش من خودم می گم با اینکه شوهرم هست ولی این کارا همش به دوش منه . امیدوارم موفق باشی عزیزم.