رزسفید
روزمره گیهای من
Friday, September 24, 2010
Libra-1
نشستم روی تخت که یه ذره خستگی در کنم.کلی تلاش کردم تا روی تخت یه ذره جا پیدا کنم، بسکه روش شلوغه.از صبح قلم مو و غلطک گرفتم دستم و افتادم به جون دیوار های اتاق و دارم رنگشون می زنم.بالای نردبون ذهنم همه جا میره و بیشتر از همه به سمت آدمهایی که نیستن.یعنی توی این دنیا هستن ولی من خیلی وقته ازشون بیخبرم:هدیه، مامان هدیه، سسل، یکی از دوستهای سسل که چند سال پیش باهاش کلاس 3D میرفتم و ... یاد خیلی از آدمها افتادم.چقدر دلم براشون تنگه.هر کدومشون رو یه دلیل قانع کننده دارم که ازشون خبر نگیرم.ولی دلم تنگه براشون.
دور و ورم وحشتناک بهم ریخته است.لکه های رنگ ریخته روی زمین، روزنامه پره همه جا.نخ های نارنجی پرده ای که دیروز برای آشپزخونه دوختم هم همش لای دست و پا هستن.گفتم همه رو با هم جمع کنم.ولی امان از این دلتنگی و دل آدمها...آدمهای دوست داشتنی زندگی من، دلم براتون تنگ شده...درسته تقریبا هر شب یکیتون میاین به خوابم ولی من توی بیداری می خوامتون نه توی خواب...توی بیداری میخوام ببینمتون و با دلی خوش و رویی خندان و توی یه موقعیت خوب!
از صبح هی خواستم سیگار بکشم و هی به خودم گفتم بیخیال، رنگ دیوارها هنوز خیسه و ممکنه بو بگیرن.حالا الان که رنگ کاریم تموم شده و فقط جمع و جور کردن مونده و از بین بردن لکه های رنگ کف اتاق(که از خود رنگ زدن سخت تره)رفتم سراغ پاکت سیگارم و یه نخ در آوردم و چپوندمش بین دو تا لبم.کسی چه میدونه شاید نقاش ها هم اغلبشون به این دلیل تریاک می کشن که موقع رنگ زدن یاد آدمهای زندگیشون می افتن و برای رفع دل تنگی یه پکی به تریاک می زنن...
پ.ن:پاییز عزیز و دوست داشتنی من خوش اومدی.امروز دومین روز حلولته و نهمین سال رفتن مامان جون، مادربزرگ عزیز و دوست داشتنی من.روحت شاد، یادت گرامی.

Labels:

7 Comments:
Anonymous Laleh said...
heife to nist ke sigar bekeshi?
akse otaghe rang shodato bezar bebinim honareto.

Anonymous Anonymous said...
rooheshoon shad bashe rosie joon
khooi??? har rooz miam behet sar mizanam vali tanbali nemizare comment bezaram..dishab khab didam umadam iran va toro etefaghi too taxi didam bedoone inke axeto dide basham goftam shoma khanome rosie hastin az oon weblog? to ham gofti are bad enghad boos baroonet kardam lol baghie khabam ro aslan yadam nemiad hahaha nemidunam shayad dirooz too blogam rajebet neveshtam dishab be khabam umadi..rasti cheshat asalie?? too khabe man cheshmat asali bood :D
dooset daram moraghebe khodet bash..rasti che rangi kardi otagheto??
Sonia
www.sploveforever.persianblog.ir

Anonymous دناتا said...
با رول رنگ کردن کیف میده. من یه بار کمدم رو با قلم مو رنگ کردم مردم تا تموم شد. انقد خسته شدم و حرص خوردم از کار بیخودم و انقد کمدم زشت و بدرنگ شد که نه تنها یاد هیشکی نیفتادم بلکه کلی هم فحش نثار خودم کردم.
کاش عکس اتاقتو میذاشتی. اگه دوست داشتی البته (;

Blogger جلیله said...
رزی بهت گفته بودم که همش میخونمت. فقط کم کامنت میذارم. از این پستت دلم گرفت. من هم خیلی وقت ها دلتنگ اونهایی که دوستشون دارم ولی متاسفانه دیگه تو این دنیا نیستن میشم. خیلی وقتها و خیلی زیاد...

خوب درکت میکنم ولی نمیدونم چرا به خوابم نمی یان؟؟؟؟ نمیدونم چرا؟
اگر هم میان خوابیه مثل کابوس و بیشتر دلگیر و ناراحتم میکنه. شاید علتش افکار و عقایدمه که تا حدودی به زندگی پس از مرگ اعتقاد دارم نمیدونم...

چون خیلی وقته میخونمت میدونم چقدر از عزیزانتو از دست دادی و تو هم درکم میکنی...

موفق باشی و دلت همیشه شاد

Anonymous مهرناز said...
منم دوست داشتم باهات بیام رنگ کنم

Anonymous پانتي said...
سلام رزي جون. خوبي عزيزم؟ كار خوبي ميكني كه اتاقتو رنگ ميكني. تنوع خيليي خوبيه. خوشحالم كه درس و دانشگات دوباره شروع شد. چون باعث ميشه سرت گرم شه و فك رو خيال كمتر بياد سراغت. ميبوسمت عزيزم و شاد باشي هميشههههههههههه
راستي رزي جون.آدرس اون وبلاگ خصوصيت و رمزش رو برام نفرستادي. بوس بوسسسسسس

Anonymous freeda said...
واسه پست بالات می نویسم ... می نویسی بعد میگی حرف نزنیم ؟ عصبانیم ازت ... چقدر گفتم مواظب دوستیتون باش ... تنها بودن خوبه ؟ با کسی که دلت باهاش نیست بودن خوبه ؟ فقط چون اون آدم خودت اهل ازدواج نبوده ... خوبی ؟تو واقعا خوبی ؟