آهای موتور سواری که بیست روز پیش زدی به یه آقای میانسال و پرتش کردی و در رفتی، هیچ میدونی اون مرد چند روز توی کما بود؟میدونی مغزش پر از خون شده بود و تکه تکه شده بود؟میدونی خانواده ش چه عذابی کشیدن؟میدونی پشت در آی سی یو چی بهشون گذشت اون دوازده روز؟!میدونی مادرش رو هم پارسال از دست داده بود؟میدونی زن و بچه هاش چقدر داغون بودن؟!
میدونی یه خانواده رو بهم ریختی؟میدونی بزرگ یه خانواده بود؟میدونی پیشکسوت فوتبال بود؟میدونی؟!
زدی و در رفتی و رفتی...دیروز هفتم اون مرد بود...آره، مرد.تو کشتیش.تو که زدی بهش و پرتش کردی، چرا واینستادی و کمکش نکردی؟
تا آخر عمرت چه جوری میخوای زندگی کنی؟با وجدانت چیکار می کنی؟یعنی حتی دنبال این نبودی که ببینی چه بلایی سرش آوردی؟یعنی فهمیدی که کشتیش یا نفهمیدی؟اگه نفهمیدی یعنی الان با خیال راحت داری زندگی می کنی و نمیدونی یه خانواده چی دارن می کشن...
آرومی الان؟داری زندگی می کنی مثل همیشه و انگار نه انگار که اتفاقی افتاده یا نگران و آشفته ای؟هر جوری که باشی تو الان یه آدم رو کشتی و جونش رو گرفتی.
میدونی خواهرش الان داغونه، میدونی تنها پشتیبان خواهرش رو ازش گرفتی؟میدونی؟!
میدونی خواهرش چقدر براش شعر گفته؟میدونی چقدر براش نذر کرده بود؟میدونی چقدر دعا کرده بود؟
میدونی الان دارم خواهرش رو میبینم که نشسته پشت میزش ولی میدونم که داره خفه میشه، میدونم داغونه و داره جلوی بقیه جلوی بغضش رو میگیره.میدونم صدای قرآن داره داغونش می کنه.میدونم چشمش که به اون پارچه سیاه میوفته انگاری دارن لهش می کنن...lمیدونی هر کی میاد و بهش تسکین میده چه فشاری رو تحمل می کنه؟!
با وجدانت چیکار میکنی آخه نامرد!!!
پ.ن:آقایی که فوت کردن، برادر یکی ازهمکارهام بودن که توی یه تصادف به کما رفت و بعد از دوازده روز پر کشید و رفت...
Labels: رزی از دلش می گوید
سلام خانومي.تازه يه وبلاگ ساختم.به منم سر ميزني.مي خام ليكت كنم .اجازه هست؟
خدا صبرشون بده...
رزی جونم خودت چطوری؟بهتر شدی؟