رزسفید
روزمره گیهای من
Monday, October 18, 2010
Libra-9
چند سال پیش بود.فکر کنم سال 78 بود.نامزدی خواهر یکی از دوستهام دعوت داشتم.گواهینامه نداشتم هنوز و جوجه داشجویی بیش نبودم.یادمه زمستون بود و من تازه پام رو از توی گچ درآورده بودم.با گلی کلی چیتان کرده بودیم و به خودمون رسیده بودیم و رفته بودیم نامزدی خواهر دوستمون.خونه شون ولیعصر نرسیده به پارک وی بود.هوا سرد بود و برفی.توی نامزدی کلی قر دادیم و البته من درست نمیتونستم سر پام وایسم چون تازه پام از توی گچ دراومده بود، چه برسه به قر دادن.ولی خوب به خودمون نمیذاشتیم بد بگذره.با پسردایی های دوستمون و دوست هاشون کلی رقصیدیم و برای خودمون کلی ذوق داشتیم.آخر شب که مراسم تموم شد، هر چی زنگ زدیم آژانس هیچ جا ماشین نداشتن.دیروقت بود.خیلی دیروقت بود و مطمئن بودم بابام خوابه و نمیخواستم بیدارش کنم و بگم بیاد دنبالم.مهمونها تقریبا همه داشتن میرفتن و فقط من و گلی مونده بودیم و چند تا فامیل نزدیک.نه خیر، آژانس ماشین نداشت که نداشت.اون موقع دوست پسر جدی نداشتم که حداقل به اون زنگ بزنم تا بیاد دنبالم!!!
خلاصه من و گلی رو تقسیم کردن، قرار شد یکی از اقوام که مسیرش اون وری بود گلی رو ببره و یکی از دوستهای خانوادگیشون که تقریبا با من هم مسیر بود من رو برسونه.دوست خانوادگی مورد نظر آقایی بود حدودا سی و سه چهار ساله  که صاحب یه شرکت کامپیوتری بود به همراه دوست دخترش که یه خانومی بود تقریبا بیست و نه، سی ساله که آرشیتکت بود و البته هر دو شنگول بودن حسابی و توی مهمونی حسااابی دمی به خمره زده بودن و کلی با هم رقصیده بودن و توی عالم خودشون کلی حال کرده بودن.از دوستم شنیده بودم که این آقا با دوست دخترش همخونه هستش.خلاصه این زوج خوشبخت قرار شد من رو برسونن.برف داشت ریز ریز میومد.دوست دختر مورد نظر شیشه ماشین رو کشیده بود پایین و توی عالم مستی سرش رو گذاشته بود روی شونه آقای راننده که همون آقای دوست پسر باشه و دستش رو هم گرفته بود و مشغول گوش دادن به یه آهنگی بودن و هی میزدن میومد اولش و دوباره گوشش میدادن و احتمالا توی ذهنشون به من بد و بیراه می گفتن که چرا برنامه عیش و نوش آخر شبشون رو به هم زده بودم و با رسوندن من دیرتر میرسیدن خونه  و به حال و حولشون میرسیدن!
میدونم خیلی آهنگ خز و داغون و جواد و درپیتیه، ولی از اون شب که حدود یازده سال میگذره، این آهنگ در ذهن من تداعی گر اون صحنه قشنگ و عاشقونه و اون هوای سرد و ملسه و با گوش دادنش پر میشم از حسهای خوب و قشنگ.
بعد از سالها که خودم رفتم توی یه رابطه نسبتا جدی، سعی کردم اون حس رو ایجاد کنم.خیلی حسهای عاشقانه و ناب داشتم توی رابطه م.ولی میخواستم یه حسی ایجاد کنم توی هوای سرد و برفی به همراه همین آهنگ که نشد.کلی حسهای عاشقانه رو توی هوای سرد تجربه کردم ولی اون فانتزیم رو نتونستم بسازم.چون طرف من از این تیپ اهنگها کلا بدش میومد و کلا روی اهنگ گوش دادن خیلی حساس بود.البته منم هیچ موقع سعی نکردم این حس رو با این آهنگ امتحان کنم.به هر حال یه روزی این کار رو می کنم حتما.
حالا امشب که شب آخر قرارداد این ماه اینترنتم هستش و هنوز ترافیک باقی مونده  دارم و افتادم به دانلود کردن کتاب و فیلم و آهنگ، یهو یاد این آهنگه هم افتادم و دانلودش کردم و هی دارم گوشش میدم.گوش دادنش توی این هوای پاییزی هم میچسبه!
و حالا این شما و این هم آهنگ مورد نظر، آهنگ صبر ایوب از جناب آقای جواد یساری!!!
شرمنده م ولی نوستالژیه دیگه، چه کنم.میدونم جواد و داغونه ولی خوب چه کنم!!!

Labels:

8 Comments:
این آهنگ یه زمان آهنگ عاشقا بود وکلی همه ازش خاطره دارن .منم دوستش ندارم ولی گاهی از شنیدنش ذوق می کنم.

Anonymous مهرناز said...
انشالله بتونی اون فانتزی رو برای خودت اجرا کنی

Anonymous زهرا said...
راست مي گي بعضي از اهنگا با اينكه خيلي داغونن و خز.اما ادمو ميبرن تو يه حال و هواي خاص.
راستي مرسي كه به وبلاگ تازه التاسيسه من سرزدي خانومي

Anonymous خودساخته said...
جواد بودن یا نبودن یه آهنگ یا شیک و با کلاس بودن چیزی باعث خاطره ساختن نمیشه، گاهی مسخره ترین چیزها بین دو نفر میشه خود خود احساس...
امیدوارم یه روز تجربه کنی

Anonymous مركوري said...
خیلی خوب بود :)

Anonymous Hilda said...
Akhey che ahange bahali bud,ba inke ta hala nashnide budamesh,vali yejurayi zogh kardam o gili vili shodam ;)

Anonymous نازی said...
سلام من می خوام گیاه خوار بشم می خواستم ببینم شما برای سرخ کردن غذا از چه روغنی استفاده میکنید؟با تشکر خیلی زیاد

Anonymous عسل said...
یک دوست دارم که بزرگترین اتفاق و افتخار زندگیش اینه که جواد یساری رو از نزدیک یک بار دیده. فکر کن!!!!!