از صبح خونه تنها بودم.ترجمه کردم و نوشتم و قهوه تلخ دیدم و انار خوردم و لواشک.دوش گرفتم.مامان و بابا از صبح رفتن دیدن اقوام!از این خونه به اون خونه...الان هم خونه عموجان هستن و قراره من هم بهشون بپیوندم.اولش حال از خونه بیرون رفتن نداشتم.میخواستم بپیچونم.همیشه پیچوندن و توی خونه خالی موندن دلیل بر آوردن مهمون نیست که!یه وقتهایی هم میخوای تنها باشی که فقط با خودت باشی.خلاصه همینجوری ولو و خسته نشسته بودم که یهو توی گوگل اسم عمو جان رو سرچ کردم.چشمهام چهارتا شد.بعدش اسم دختر عموجان...بعدش اسم دختر اون یکی عموجان...بعدش اسم عمو بزرگه که من اصلا ندیدمش و چند سال پیس توی آمریکا فوت کرد(روحت شاد عموجان)بعدش هم اسم پسرعمه م رو...یعنی کف کردم.خداییش من چقدر فک و فامیل معروف و فرهیخته!!!دارم.اون وقت خودم...زانوی غم به بغل گرفتم برای یه خواب، برای یه رویا، برای یه توهم...
خلاصه بعدش به این نتیجه رسیدم که من خیلی وقته با خودم تنها هستم.یعنی حسابش از ساعت و روز و ماه و سال هم گذشته.بسه دیگه.در نتیجه پا شدم یه لیست آهنگهای دوست داشتنیم رو گذاشتم و صورتم رو زیر سازی کردم، سایه دودی زدم و محوش کردم، چشمهام رو آرایش کردم، توی چشمم رو یه خط قهوه ای کمرنگ کشیدم، ریمیل زدم، رژ گونه زدم، رژلب زدم، جوراب شلواری ساپورت مشکی ضخیمم رو پوشیدم، دامن جینم که تا روی زانوهام هستش رو پوشیدم، یه بلوز ساده مشکی آستین بلند یقه هفت هم پوشیدم، عطر زدم، کفشهای مشکی پاشنه تختم رو هم پوشیدم، موهام رو ریختم دورم، چتری هام(همون چتریهای عزیز بحث برانگیز)اونقدر بلند شدن که دیگه میتونم نریزم روی صورتم و میتونم جمعشون کنم، یه گردنبد مروارید انداختم گردنم و گوشواره های تپل مرواریدم رو هم انداختم گوشم، الان هم منتظرم اتو داغ بشه تا شالم رو اتو کنم و برم سمت منزل عموجان.
تعطیلات خوب بود؟به شما خوش گذشت؟!راستی امشب یا فردا دوباره یه پست توی اون وبلاگم مینویسم!
پ.ن:امروز عید حاجی هاست.نه؟حاجی جان عیدت مبارک!!!
Labels: رزی روزانه نویسی می کند
خانومی من پستت روتواون وب خوندم .
حرف زیاددارم و بایددددد برات ایمیل بزنم .ایا ادرس میلت همونیه که تو مسنجرم اد کردم؟؟؟
منتظرم جواب بدی تاحرفامو برات میل کنم .