رزسفید
روزمره گیهای من
Wednesday, December 29, 2010
Capricorn-2
پایین تختم و جلوی کتابخونه م پر از شلوار و جوراب و بلوز و دمپایی و یه لنگه چکمه هستش.من هیچ موقع در طبقه بندی آدمهای مرتب نبودم.ولی همین نامرتبی هم برای من یه نظم خاصی داره.ولی الان کلافه شدم از دست کمد لباسهام که هربار درش رو باز می کنم کلی لباس ازش میریزه بیرون!
از چهارشنبه پیش حال خوبی ندارم.از چهارشنبه صبح...نمیدونم چرا و به چه علت ولی خوب حالم گرفته س.بدجوری استرس دارم.ولی نمیدونم استرس چی؟همش کلافه و دمقم.سعی می کنم به روی خودم نیارم.هی میگم برادرم بیست روز دیگه دوباره میره، جلوش انقدر دمق نباشم.ولی اون می فهمه.واقعا نمیدونم چه مرگم شده؟همش سردمه.از خونه بدم میاد.بیرون از دست مردم کلافه م.بیحوصله هستم همش.حال ندارم جواب بدم.حال کارهای خونه رو ندارم.خسته شدم.باباجون آدمم منم.هی باید مامانم رو بپام که کجا میره و چیکار می کنه.یه خواب راحت ندارم توی خونه.دیروز کتری رو سوزوند...غم عالم میریزه توی دلم وقتی اینجوری میبینمش.یه روز خوبه و یه روز نه!!!
بدنم همش میخاره.نمیدونم چرا؟با اینکه من هر روز حموم میرم ولی نمیدونم چرا انقدر دست و پام میخاره...یه چیز سفت توی گلومه که نه پایین میره و نه بالا میاد...عین تیغ ماهی...
از دست آدمها کلافه میشم که انقدر بی دقت هستن...خوبه که حالا من خودم هم آدم دقیقی نیستم ولی بعضی ها نوبرن والله.
از دست منشی شرکت کلافه م.
زمستون رو دوست ندارم.از ماه دی متنفرم.توی سرمای زمستون همش دست و پام خشکه.پوستم خشکه.لبم خشکه...
یه کم پیش یه دونه فلوکستین انداختم بالا(سر خود نبود.چند ماه پیش دکتر برام تجویز کرده بود)ولی هنوز حالم خرابه.
تحمل سر و صدا رو ندارم.
هفته دیگه تحویل پروژه دارم ولی هنوز بیست صفحه ش مونده.لاک ناخنهام پریده.شلخته شدم.من چه مرگم شده؟
مهرناز جان، سرم شلوغه، آره ولی دلت خوشه ها...کدوم سسل داری؟من و سسل روزی، دو روزی یه بار یه تماس کوتاه اغلب تلفنی با هم داریم.اونم بیشتر برای کاره.یعنی با هم کار داریم که به هم زنگ میزنیم.البته بیشتر وقتها و همیشه اینجوری نیست.از اون خبرها نیست که همش با هم باشیم و وقتم پر باشه عزیزکم...
این روزها حالم خوب نیست و نمیدونم چرا؟!
پس به نظرم طبیعیه که رو مود روزانه نوشتن نباشم...

Labels:

10 Comments:
Anonymous masi said...
رزی فلوکستین اصلا خوب نیست یه تاثیرهای میذاره ولی ادم رو گیج میکنه من دو تا دونه خوردم همش ولو بودم اینور و اونور

Blogger ماريلا said...
رزي جان
يادمه يه بار گفتي صابون لوكس هلو استفاده مي كني
ممكنه خارش پوستت به خاطر اون باشه
من هميشه عسلش رو مي گرفتم يه بار هوسي هلو گرفتم دهني ازم سرويس شد كه بيا و ببين همين جور عين چركولك ها خودم رو مي خاروندم ... حالا امتحان كن يه صابون ديگه بگير يا شامپو بدن ملايم داو كرمي ببين چي مي شه شايد خوب شدي ... فلوكسيتين هم قرص خوبيه بعد از يه مدت اثرات خوب و مثبتي م يذاره من الان يك سال و نيمه كه مي خورم البته شبها سيتا لوپرام و روزها فلوكسيتين و يه قرص جديد هم تازه گرفتم اما فلوكسيتين خيلي خوبه و روحيه ات رو عوض مي كنه فقط سر خود قطعش نكن ... مولتي ويتامين مينرال بخور كه هم آهن داره و هم كلسيم و هم زينك و ... و خيلي از وقت ها خستگي و كلافگي مال كمبود عناصر معدني و ويتامين هاست ... يه چيز ديگه سعي كن فلوكسيتين رو سر يه ساعت مشخص بخوري كه بدنت تكليفش روشن باشه اثر بهتري داره
مواظب خودت باش دوست مهربونم

Anonymous سحر said...
سلام رزی جونم خوبی؟
خوندمت نمی دونم چی بگم که بفهمی حالو احوالت درک می کنم. مواظب خودت باش وکمی به خودت استراحت بده این دوره هم می گذره گلم.فلوکستین خواب اور نیست؟ من یه مدت می خوردم ولی سر خود قطعش کردم تو این کارو نکن. برات ارامش ارزو می کنم عزیزم.

Anonymous سارا said...
سلام رزی جونم من سارام قبلنا چند بار باهات چت کردم و mail برای هم فرستادیم اون وقتا که با سسل بودی ازت راهنمایی خواستم عزیزم خیلی وقت نبودم تازه پیدات کردم میشه برام دعوت نامه بفرستی واسه اون وبلاگت البته اگه دوست داری sara.uye8@gmail.com نمی دونم چه اتفافی برات افتاد ولی همیشه من شمارو در حد لیل ومجنون می دیدم برات آرزوی آرامش و سلامتی می کنم

Anonymous مهرناز said...
سلام عزیزم.... من درکت میکنم من تا قبل از ازدواجم خیلی آدم مرتبی بودم از همه نظر هم اتاقم مرتب هم برنامه هام مرتب بودن ولی از بعد از ازدواج همش وقت کم میارم... کلافگی ات رو درک میکنم... مخصوصا اینکه لاک ناخنت خراب شده... خوب وقتی آدم کار خونه میکنه ناخناش تند تند خراب میشن... در مورد مامانت نمیدونم چی بگم... کاش میشد براش پرستار بگیرید... که کم مراقب مامانت باشه هم تو کارای خونه کمکت کنه... تو هم دیگه میتونستی به درس و کارت برسی... مراقب خودت باش عزیزم... بوس

Blogger Unknown said...
رزي جون كاملا مي فهمم چي مي گي .آره تو هم آدمي و از همه مهمتر يه زني كه داري زيادي از خودت كار مي كشي .اين همه مسئوليت آدمو از پا در مياره.ميدونم عزيزم ما خودمون هم به خودمون اجازه شكايت نمي ديم.نمي دونم تا كي مي خوايم اداي آدماي قوي رو دربياريم.

Anonymous پانتی said...
رزی جان! حکایت این روزهای تو ، مثل منه. کلافه و بی حوصله و بی هدفففففف...دوست دارم فرار کنم برم یه جای دووووووووووووووووور که کسی نباشه. واقعا نیاز به تنهایی دارم. درکت میکنم عزیزم که چقدر خسته شدی زیر با این این همه مسئولیتتتتتت. ولی هیچ کس هم جز خودت نمیتونه بهت کمک کنه...شادی بعد از انجام و رتق و فتق یه سری از کارات، یه مسافرت برات خوب باشه. بهش فک کردی؟
بوس بوسسسس

Anonymous ستاره چین said...
ای بابا….من که خودم هم دی ماهیم دی ماه رو دوست ندارم…همش سوپرایزهای مزخرف میاره… راستی…خیلی ساله میخونمت…روال زندگت خیلی به من شبیه… خیلی… از شغلمون…تا خورده ریزهایی که ازش مینویسی…فقط من اون سر دنیام…تو این سر دیگش...

Anonymous آبی said...
سلام خیلی نامردی ماه دی تولد منه حالا دیگه دوستش نداری .
عزیز دلم امیدوارم هر چه زودتر خوب شی دوره ای دیگه ایشالا همه چیز زودی به روال خودش برگرده همیشه می خوندمت اما فکر کنم این اولین باره برات کامن گذاشتم

Anonymous عسل said...
من اصلا به قرص اعتقاد ندارم ترجیح می دم با داروهای گیاهی مشکلمو بر طرف کنم.کاش بارون بیاد شاید هم حال تو بهتر بشه هم حال من هم حال ایران.