رزسفید
روزمره گیهای من
Sunday, December 5, 2010
Sagittarius-6
-فردا شب، دردانه عالم، یکی یکدانه، شاه شاهان، ته تغاری، عزیز دردونه، نور چشم دو دیده، قبله عالم منزل ما، جناب برادر جان بعد از سه سال دارن تشریف میارن و چشم ما رو به قدومشون منور می کنن.منم انقدر خسته م که نگو.باید خونه رو یه ذره مرتب کنم.تازه هم از قزوین اومدم.دیدم نا ندارم، گفتم بیخیال غریبه که نیست.الان هم موهای مامان جان رو کوتاه کردم و رنگ کردم و فرستادمش حموم که شاخه شمشادش بعد از سه سال مامان جان رو ژیگول ببینه.آخه وقتی برادرم داشت آخرین بار از ایران میرفت مامانم هنوز حالش خوب نبود و تعادل نداشت و خلاصه تصوری که برادرم از مامانم داره همون تصویر قبلیه.هرچی عکس فرستادم و از طریق وب کم مامانم رو دید، خیلی باورش نشده.حالا ایشالله فردا میاد و میبینه که مامانم توی این سه سال کلی تغییر کرده.
خودم هم امتحان دارم.کلی درس تلمبار شده دارم.با اومدن برادرم دید و بازدید ها شروع میشه.امیدوارم وقت کم نیارم و به همه کارهام برسم.
همین دیگه.فقط اومدم یه حضور بزنم و برم.فصل دوم شفای زندگی رو هم هنوز کامل نخوندم.هر وقت کامل خوندمش و وقت داشتم مینویسم راجع بهش.الان هم دارم از هم وا میرم انقدر خسته هستم.میخواستم ریشه موهای خودم رو هم رنگ کنم که اصلا در خودم نمیبینم.فعلا من برم.مواظب خودتون باشین.راستی من آزمایش که دادم فهمیدم کم خونی دارم.البته قبلا داشتم و حالا بیشتر شده.فرصت هم نکردم برم پیش متخصص، حالا یه سوال داشتم کسی میدونه این خسته گیهای من میتونه به این کم خونی ربطی داشته باشه یا نه؟!
-دیدین شهلا هم اعدام شد؟!اون شب تا صبح همش از خواب میپریدم و یادش می افتادم.تا اینکه بالاخره از جام بلند شدم و اومدم پای اینترنت.امیدوار بودم بخونم که قصاص نشده ولی متاسفانه...فرقی نمی کنه شهلا قاتل بود یا نه.مهم اینه که یه نفر دیگه هم باید مجازات میشد ،به خاطر نامردیش و به خاطر...چی بگم آخه؟بیخیال.پنجشنبه شب مهمونی بودم که با یکی از پسرهایی که اونجا بود  و از دوستان قدیمی هستش نزدیک بود سر شهلا دعوامون بشه.بعدش دیدم بیخیال، نه اون حرف من رو میفهمه و نه من حرف اون رو میفهمم.بهتره گند نزنیم به شبمون!

Labels:

15 Comments:
Anonymous شکلات تلخ said...
چشمت روشن عزیزم

Anonymous نازی said...
به سلامتی ولی خب همینطور که خودتم گفتی حسابی سرتون شلوغ میشه و امیدوارم به همه کارهات برسی

Blogger Elham said...
سلام عزیزم ...
چشمت روشن خانوم، چه عجب بعداز این همه وقت یه اتفاق خوب برات افتاد...

در مورد خستگی هات بله می تونه ربط داشته باشه البته اگر مشکل هورمونی نداشته باشی ...

راستی آزمایشت چی بود؟ معمولا تو آزمایش کم خونی نشون داده نمیشه ..

در مورد شهلا نگو که من از روزی که اعدامش کردن شب و روز ندارم ...

راستی من خواننده خاموشتم یهو هوس روشنی به سرم زد :)

Blogger Elham said...
سلام عزیزم ...
چشمت روشن خانوم، چه عجب بعداز این همه وقت یه اتفاق خوب برات افتاد...

در مورد خستگی هات بله می تونه ربط داشته باشه البته اگر مشکل هورمونی نداشته باشی ...

راستی آزمایشت چی بود؟ معمولا تو آزمایش کم خونی نشون داده نمیشه ..

در مورد شهلا نگو که من از روزی که اعدامش کردن شب و روز ندارم ...

راستی من خواننده خاموشتم یهو هوس روشنی به سرم زد :)

Anonymous سمن said...
رزی جان چشمت روشت از حالا.خوشحالم که برادرت رو می بینی و مطمئنا خیلی تو تغییر روحیه ات اثر داره.حسابی تو مدتی که هست بهتون خوش بگذره.
ضمنا خستگی ارتباط مستقیمی با کم خونی داره.حتما دکتر برو.

Anonymous سيندخت said...
چشمتون روشن گلم...
درسته منم به شهلا زياد فكر ميكنم...به نظر من اين ناصر بود كه بايد اعدام ميشد!!!

Anonymous اسکارلت said...
آخی برادرت داره میاد؟؟ چشمت بسیار روشن عزیزم. و چه حیف که مثل همیشه دست تنهایی‌ در قبل این همه کار. ولی‌ اینو خوب اومدی که برادرت که غریبه نیست که و در ضمن خوبی‌ پسرها اینه که هیچ وقت مرتب یا نا مرتب بودن خونه رو نمی‌بینن! عزیزم، من هم چون سالها پیش خیلی‌ خیلی‌ خسته و بی‌ رمق بودم به دکترم گفتم که حدس میزنم کم خونی دارم ولی‌ تست که کردن معلوم شد ایراد چیز دیگست. ولی‌ اینو میدونم که اولین علائم کم خونی همین خستگی‌ و بی‌ حالیه. این هم ۴ علائم درجه اولش:

خستگی سریع تر از نرمال
تنگی نفس سریع تر از نرمال
ضربان قلب سریع
احساس ضعف عمومی

Anonymous مهرناز said...
سلام رز عزیزم... خوشحالم که آپدیت کردی... در مورد کم خونی میتونم بگم که من مطالعه زیاد کردم... آره عزیزم خستگی های مفرط میتونه مال کم خونی باشه البته میتونه مال سرب هوای آلوده هم باشه... تو که گیاهخوار هستی حتما باید مکمل های خون ساز بخوری چون گیاهخوارها بیشتر از بقیه کمخونی میگیرن و اکثرا چون کمخونی اونها اط نوع کمبود ذخیره آهن در کبد هست خیلی دیر خودشو نشون میده مثلا بعد از 5 یا 7 سال به همین خاطر خطرناکتر از بقیه کمخونی هاست... اگه فعلا برات سخته که یه متخصص پیدا کنی میتونی یک دکتر معمولی هم بری تا موقتا از این حالت دربیای... در مورد اون پسرها هم میتونم بگم که عزیزم برای کسی وقت بذار که حرف هم رو بفهمین... منتظر خبرهای خوب و خوش ازت هستم مراقب خودت باش بای بای

Blogger Nene said...
cheshmet roshan khanooomi:)) be del khosh koli keif konin kenar ham

Anonymous فریدا said...
حالا همه که گفتن ، منم بگم ... ارتباط هزار درصد مستقیم بین کم خونی و خستگی وجود دارد ...

با آرزوی انرژی فراوان یا حدااقل کافی برای همه ی این مشغولیات که گفتی رزی خوشگل و خوب و خانوم ...

Blogger Unknown said...
تبريك ميگم رزي جان ، روزهاي خوبي با برادرت داشته باشي

Anonymous اسکارلت said...
دوست گل ما در چه حاله؟ خوبی‌ عزیزم؟ امید که بی‌خبری خوش خبری باشه و با برادرت خوش باشی‌. بووسسسس.

Anonymous سحر said...
سلامرزی جونم. چشمت روشن عزیزم.امیدوارم لبت خندون ودلت شاد باشه همیشه.

Anonymous ملی said...
سلام رزی جان خوبی؟ میبینم برادر جان داره میاد حسابی لذتشو ببر . اون روزهای اول هواشو داشته باش چون تا بخواد باور کنه ایرانه و خونه اش هست یه کم طول میکشه. من که خودم اینطوری بودم.
خانموی غرض از مزاحمت، لطف کرده بودی اون موقع که من وبلاگ نداشتم بهم اعتماد کردی و پسورد اون یکی وبلاگ رو دادی.خواستم بگم منم تازه تازه شروع کردم نوشتن. خوشحال میشم بهم سر بزنی. هر چند میدونم خیلی سرت شلوغه.
اینم آدرسش : افکار قبل از خواب
http://before-sleep.blogsky.com/

Anonymous sarina said...
salam rozi junam.cheshmet roshan azizam.ishala ke in chand vaght hesabi behet khosh begzare.vaghean ham moshakhase ke saret sholugh shodeha.khosh bashi azizam