-فردا شب، دردانه عالم، یکی یکدانه، شاه شاهان، ته تغاری، عزیز دردونه، نور چشم دو دیده، قبله عالم منزل ما، جناب برادر جان بعد از سه سال دارن تشریف میارن و چشم ما رو به قدومشون منور می کنن.منم انقدر خسته م که نگو.باید خونه رو یه ذره مرتب کنم.تازه هم از قزوین اومدم.دیدم نا ندارم، گفتم بیخیال غریبه که نیست.الان هم موهای مامان جان رو کوتاه کردم و رنگ کردم و فرستادمش حموم که شاخه شمشادش بعد از سه سال مامان جان رو ژیگول ببینه.آخه وقتی برادرم داشت آخرین بار از ایران میرفت مامانم هنوز حالش خوب نبود و تعادل نداشت و خلاصه تصوری که برادرم از مامانم داره همون تصویر قبلیه.هرچی عکس فرستادم و از طریق وب کم مامانم رو دید، خیلی باورش نشده.حالا ایشالله فردا میاد و میبینه که مامانم توی این سه سال کلی تغییر کرده.
خودم هم امتحان دارم.کلی درس تلمبار شده دارم.با اومدن برادرم دید و بازدید ها شروع میشه.امیدوارم وقت کم نیارم و به همه کارهام برسم.
همین دیگه.فقط اومدم یه حضور بزنم و برم.فصل دوم شفای زندگی رو هم هنوز کامل نخوندم.هر وقت کامل خوندمش و وقت داشتم مینویسم راجع بهش.الان هم دارم از هم وا میرم انقدر خسته هستم.میخواستم ریشه موهای خودم رو هم رنگ کنم که اصلا در خودم نمیبینم.فعلا من برم.مواظب خودتون باشین.راستی من آزمایش که دادم فهمیدم کم خونی دارم.البته قبلا داشتم و حالا بیشتر شده.فرصت هم نکردم برم پیش متخصص، حالا یه سوال داشتم کسی میدونه این خسته گیهای من میتونه به این کم خونی ربطی داشته باشه یا نه؟!
-دیدین شهلا هم اعدام شد؟!اون شب تا صبح همش از خواب میپریدم و یادش می افتادم.تا اینکه بالاخره از جام بلند شدم و اومدم پای اینترنت.امیدوار بودم بخونم که قصاص نشده ولی متاسفانه...فرقی نمی کنه شهلا قاتل بود یا نه.مهم اینه که یه نفر دیگه هم باید مجازات میشد ،به خاطر نامردیش و به خاطر...چی بگم آخه؟بیخیال.پنجشنبه شب مهمونی بودم که با یکی از پسرهایی که اونجا بود و از دوستان قدیمی هستش نزدیک بود سر شهلا دعوامون بشه.بعدش دیدم بیخیال، نه اون حرف من رو میفهمه و نه من حرف اون رو میفهمم.بهتره گند نزنیم به شبمون!
Labels: رزی روزانه نویسی می کند
چشمت روشن خانوم، چه عجب بعداز این همه وقت یه اتفاق خوب برات افتاد...
در مورد خستگی هات بله می تونه ربط داشته باشه البته اگر مشکل هورمونی نداشته باشی ...
راستی آزمایشت چی بود؟ معمولا تو آزمایش کم خونی نشون داده نمیشه ..
در مورد شهلا نگو که من از روزی که اعدامش کردن شب و روز ندارم ...
راستی من خواننده خاموشتم یهو هوس روشنی به سرم زد :)
چشمت روشن خانوم، چه عجب بعداز این همه وقت یه اتفاق خوب برات افتاد...
در مورد خستگی هات بله می تونه ربط داشته باشه البته اگر مشکل هورمونی نداشته باشی ...
راستی آزمایشت چی بود؟ معمولا تو آزمایش کم خونی نشون داده نمیشه ..
در مورد شهلا نگو که من از روزی که اعدامش کردن شب و روز ندارم ...
راستی من خواننده خاموشتم یهو هوس روشنی به سرم زد :)
ضمنا خستگی ارتباط مستقیمی با کم خونی داره.حتما دکتر برو.
درسته منم به شهلا زياد فكر ميكنم...به نظر من اين ناصر بود كه بايد اعدام ميشد!!!
خستگی سریع تر از نرمال
تنگی نفس سریع تر از نرمال
ضربان قلب سریع
احساس ضعف عمومی
با آرزوی انرژی فراوان یا حدااقل کافی برای همه ی این مشغولیات که گفتی رزی خوشگل و خوب و خانوم ...
خانموی غرض از مزاحمت، لطف کرده بودی اون موقع که من وبلاگ نداشتم بهم اعتماد کردی و پسورد اون یکی وبلاگ رو دادی.خواستم بگم منم تازه تازه شروع کردم نوشتن. خوشحال میشم بهم سر بزنی. هر چند میدونم خیلی سرت شلوغه.
اینم آدرسش : افکار قبل از خواب
http://before-sleep.blogsky.com/