و نترسیم از مرگ
مرگ پایان کبوتر نیست
مرگ وارونه یک زنجره نیست
مرگ در ذهن اقاقی جاری است
امروز سومین سالگرد فوت خاله عزیزمه...خاله جان روحت شاد، یادت گرامی، جات خالیه، خیلی خیلی زیاد...فردا میام سراغت...قرارمون فردا صبح، بالای اون سنگ سفید که مثل در خونه ت می مونه...میام به دیدنت با یه دسته گل میخک قرمز که خیلی دوست داری و البته یه شاخه رزسفید که خودم خیلی دوست دارم و یه شیشه گلاب و یه عالمه حرف...
پ.ن:اینجا یه خاله دیگه احتیاج به دعای همه ما داره.براش دعا کنیم.برای آرامشش...خاله ها خیلی عزیزن...خیلی خیلی زیاد... Labels: یادبود
چه جالب من 2-3 سال پیش وبلاگت رو می خوندم البته اونموقع خودم وبلاگ نداشتم تا مدتی ننوشتی و من هم دیگه اینجا رو پیگیری نکردم.امروز اتفاقی از لینکهای یکی از دوستام پیداتون کردم.
یعنی با فیلترشکن باید بیاییم از این به بعد به وبلاگت ؟