چقدر هوا پر از گرد و غباره.یعنی خفه کننده س.دم کرده و کثیف.خدا به دادمون برسه.
فکر کن دیروز این همه راه رو هلک و هلک پا شدم رفتم قزوین، دانشگاه.استاد عزیز نیومد.به همین راحتی.ما چند نفر رو کاشت و نیومد!موبایلش هم در دسترس نبود!با یه استاد دیگه هم کار داشتم و بردم ترجمه م رو نشونش دادم.اگه بدونین سر کلمه dice و ترجمه ای که من کرده بودم چه آبرویی ازم برد!!ده تا دیکشنری انگلیسی به فارسی و انگلیسی به انگلیسی و انگلیسی به آنگولایی و ...آورد تا بهم نشون بده من اون کلمه رو اشتباه معنی کردم.میخواستم خفه ش کنم.احتمالا استاد جان فکر کردن من نجف دریابندری یا احمد شاملو یا گیتی خوشدل هستم که ازم توقع یه ترجمه کامل و جامع دارن!!!هر چند از بقیه ترجمه م کلی تعریف کرد ولی اون حرصی که سر همون یه کلمه بهم داد تا دیشب باهام بود!هیچی دیگه دست از پا درازتر برگشتم تهران و اومدم شرکت و از گرما بیحال بودم.نشستم و فقط با اوریگامی، روباه و درنا و لاکپشت و جک و جونور درست کردم.امروز از صبح هم دارم همین کار رو می کنم و میزم داره تبدیل میشه به یه باغ وحش!!! خبری نیست.از صبح که بیدار شدم آهنگ خدا رو دوست دارم رضا صادقی افتاده تو دهنم و تا رسیدم شرکت گذاشتمش و الان هی دارم پشت سر هم گوشش میدم.به نظرم خیلی آهنگ مهربونیه ها.نه؟!
خاله جان داره میاد و من بسی ذوق دارم.یوووووهوووو...
سانی عزیزم مرسی از کامنتت.خوبی؟چه خبرا؟خوش می گذره؟دیگه نمینویسی.نه؟مواظب خودت باش هر جای این دنیای گرد که هستی.
Labels: رزی روزانه نویسی می کند
اگه لطف کنی و اونو برام بذاری خیلی ممنونت میشم .
رزی جون پست بالایی رو هم خوندم نمیدونم چی بگم فقط میخوام بدونی دیشب خیلی بیادت بودم و ازخدای مهربون برات ارامش خواستم . مواظب خودت باش دوست خوبم