رزسفید
روزمره گیهای من
Saturday, October 15, 2011
Libra-5
زن غلتی زد و به سمت مرد چرخید، مرد هم بیدار بود.چند دقیقه قبل صدای آلارم صبحگاهی موبایل مرد بیدارشان کرده بود. بعدش عشقبازی کرده بودند و حالا جفتشان کرخت افتاده بودند توی تخت. مرد زن را در آغوش کشید و چند دقیقه بعد گونه زن را بوسید و از جا بلند شد و حوله ش را برداشت و رفت به سمت حمام.زن از جا بلند شد و لباس خوابش رو پوشید و رفت سمت آشپزخانه و کتری رو پر از آب کرد و زیرش رو روشن کرد و نان و پنیر را از یخچال بیرون آورد.بعد دست و صورتش رو شست و مسواک زد و برگشت توی اتاق خواب و در آیینه به خودش نگاه کرد، موهای بلند و فرفریش با پریشانی ریخته بودند دورش.به خودش یه لبخند کج زد و از جلوی آیینه کرم برداشت و مالید به دستهاش و نشست روی تخت، رو به در حمام.صدای شیر آب که قطع شد، زن از جا بلند شد و حوله مرد را برداشت و بازش کرد و جلوی در حمام ایستاد و مرد که از حمام بیرون آمد حوله را روی دوش مرد انداخت.مرد لبخندی زد و لبهای زن را بوسید و تشکر کرد و چرخید به سمت آیینه و مشغول برس کشیدن به موهایش شد.زن رفت سمت آشپزخانه و چایی را دم کرد و بساط صبحانه را چید روی میز، مرد هم با حوله سفیدش که دورش پیچیده بود با موهایی شانه شده و ژل زده، آمد توی آشپزخانه.زن نشست پشت میز و پرسید نیمرو میخوری؟ مرد در جواب در یخچال رو باز کرد و باقی مانده ساندویچ شام دیشب رو درآورد و گفت تا این هست چرا تخم مرغ؟ و نشست پشت میز.زن چایی ریخت و مشغول خوردن صبحانه شد. مرد لفاف دور ساندویچ رو باز کرد و به زن گفت میخوری؟زن با دهان پر سرش رو تکون داد که یعنی، نه.مرد یه گاز از ساندویچ زد و بعدش ساندویچ رو گرفت به سمت زن و زن یه گاز کوچولو از ساندویچ زد و و با سر تشکر کرد.مرد دوباره ساندویچ رو گرفت جلوی دهان زن و زن یه گاز دیگه هم زد و بعد یا دست ساندویچ رو هل داد به سمت مرد...صبحانه که تمام شد، مرد آماده رفتن به محل کار شد.زن پرسید چیز خاصی برای نهار دلت نمیخواد؟مرد همینجوری که وسایلش رو جمع و جور می کرد وسایلش رو جمع و جور می کرد جواب داد:نه، هر چی درست کنی خوشمزه س و کفشهاش رو پوشید و زن را که کنارش پشت در آپارتمان ایستاده بود را بوسید و خداحافظی کرد و رفت.
بعد از رفتن مرد، زن یه ذره اطرافش رو نگاه کرد و رفت سمت اتاق خواب و پنجره رو باز کرد و ولو شد توی تخت و با خودش فکر کرد چقدر خوبه که امروز پنجشنبه س و لازم نیست بره سرکار.بالش مرد را گذاشت روی بالش خودش و کتابش رو از کنار تخت برداشت و ادامه ش رو خوند.
بعد از مدتی از جاش بلند شد و رفت سمت آشپزخونه.بساط صبحانه رو جمع و جور کرد و یه لیوان چایی برای خودش ریخت.همه پنجره ها رو باز کرد.ظرفهای ماشین ظرفشویی رو خالی کرد و ظرفهای کثیف رو چید توش. توی اتاق خواب رفت و لیوانهای آب  دو طرف تخت رو که شبها بالای سرشون می ذاشتن رو برداشت به همراه یه لیوان چای نیم خورده که سمت مرد بود و مربوط به شب قبل بود.توی نشیمن گشت و هر جا ظرف یا لیوان کثیف بود جمع کرد و گذاشت توی ماشین ظرفشویی و ماشین رو روشن کرد.نشیمن رو جمع و جور کرد.دستشویی رو شست.آشپزخونه رو جمع و جور کرد و یخچال رو مرتب کرد و کابینتها رو مرتب کرد.گاز رو تمیز کرد که خرده های زغال هایی که مرد برای قلیون داغ کرده بود روش بود.
کمرش تیر ملایمی کشید.زن دوباره رفت و روی تخت ولو شد و بقیه کتابش رو خوند.احساس گرسنگی کرد. پا شد و رفت سمت آشپزخونه.یه شیرینی برداشت و یه لیوان چایی ریخت و رفت سمت اتاق خواب و دراز کشید روی تخت و به عضلات کمرش و پشتش کش و قوس داد.بدنش پر از رخوت شد.یه گاز به شیرینی زد و تا اومد لیوان رو برداره صدای زنگ موبایلش رو شنید.مرد بود که پیغام داده بود در چه حالی؟زن براش نوشت در حال تمیز کاری، کتاب خوندن، خستگی در کردن.مرد در جواب تشکر کرد و زن در جوابش نوشت کی میای؟ برای نهار میخوام بدونم.مرد در جواب نوشت نهار بخور، دیر میام.زن جواب داد برای خوردن نمیگم.هم خرید دارم و هم میخوام بدونم کی میای که نهار گرم باشه.مرد در جواب تشکر کرد و گفت خریدت رو الان بگو.زن جواب داد:یه خامه صورتی، یه بسته قارچ.نوشیدنی هم اگه خواستی بگیر.مرد در جواب تشکر کرد و این مکالمه نوشتاری تموم شد.زن چایی رو نوشید و پا شد و رفت توی نشیمن. پاکت سیگار مرد روی میز تلویزیون بود.زن یه نخ سیگار ازش کشید بیرون و با کبریت کنارش که روش نوشته بود  café 85روشنش کرد و همونجا ایستاد و به خونه نگاه کرد.
سیگارش که تموم شد، دستهاش رو شست و ماشین ظرفشویی رو خالی کرد و روی کابینتها رو دستمال کشید. رفت توی اتاق خواب و اونجا رو جمع و جور کرد.لباسهای مرد رو که همه جا پراکنده بودند رو جمع کرد و توی کشوها گذاشت.بعد جارو برقی رو روشن کرد و از نشیمن جارو کشید تا رسید به اتاق خواب.بعدش لباسهاش رو درآورد و رفت توی حمام و حمام رو شست و بعدش نشست کف حمام.آب هم باز بود و حمام پر از بخار شد.احساس کرد داره خفه میشه ، لای در حمام رو باز کرد و شامپو رو ریخت روی موهای بلندش.بعد از اتمام شست و شو اومد بیرون و حوله ش رو برداشت و پوشید و با خودش فکر کرد اگه الان مرد خونه بود، وقتی در حمام رو باز می کرد مرد رو میدید که با حوله جلوی در ایستاده تا حوله رو بندازه روی شونه های زن.از تصور اون لحظه دلش غنچ رفت...
از حمام اومد بیرون و با حوله نشست روی تخت و تکیه داد به تکیه گاهی که با قرار دادن بالش مرد روی بالش خودش درست کرده بود.کم کم بدنش روی بالش ها لیز خورد و زن به حالت خوابیده در اومد.دو صفحه از کتابش رو خوند و چشمهاش گرم شد.با چشم های بسته با پاهاش روتختی رو کشید روی خودش و کم کم خوابش برد.با صدای زنگ موبایلش از خواب پرید.مرد بود که از محل کارش اومده بود بیرون و خرید کرده بود و میخواست خبر بده که داره میاد سمت خونه.زن از جا پرید و رفت توی آشپزخونه.قابلمه رو پر از آب کرد و یه قاشق نمک و روغن ریخت توش و زیرش رو روشن کرد.برگشت توی اتاق خواب و لباسش رو پوشید و حوله رو انداخت روی در اتاق کنار حوله مرد.روی تخت رو مرتب کرد و برگشت توی آشپزخونه.ژامبونها را از یخچال درآورد و باریک باریک برید.جعفری های ریز شده رو از فریز درآورد و ریخت توی یه کاسه تا یخشون باز بشه.روغن زیتون ریخت توی ماهیتابه و ژامبون ها رو اضافه کرد و تفت داد.جعفری ها رو هم اضافه کرد.آب قابلمه جوش اومده بود، اسپاگتی ها رو اضافه کرد به آب جوش و حرارتش رو کم کرد.به ژامبونها پودر سیر زد و نمک و فلفل و یه سری ادویه دیگه.دست آخر قبل از خاموش کردن هم روشون کنجد پاشید.اسپاگتی ها رو که آبکش میکرد، مرد کلید انداخت و اومد تو.تا وارد شد گفت اینجا چقدر قشنگ و تمیز شده.بعد اومد توی آشپزخونه و کیسه خریدش روگذاشت روی کابینت و خم شد و زن رو بوسید.بعدش رفت سراغ اجاق گاز و محتویات توی ماهیتابه رو وارسی کرد.چیزهایی که خریده بود رو درآورد:یه بسته پاستیل نوشابه ای، دو تا دسر، شکلاتی برای خودش و توت فرنگی برای زن و یه نوشیدنی که تازه کشف کرده بود، به همراه قارچ و خامه که زن خواسته بود.
زن قارچهایی که مرد خریده بود رو شست و ورقه ورقه کرد و به ژامبونها اضافه کرد و زیر ماهیتابه رو روشن کرد.قارچها که نرم شد، خامه رو باز کرد و ریخت روی ژامبونها و هم زد.در حین انجام این کارها با مرد مشغول حرف زدن بود.چند جمله زن می گفت و چند جمله مرد.اسپاگتی آبکش شده رو ریخت توی قابلمه و خامه و کچاب اضافه کرد و هم زد.مرد در حالیکه لباسش رو عوض کرده بود و بالا تنه ش لخت بود و داشت دکمه شلوارکش رو می بست اومد توی آشپزخونه و دوتا بشقاب از کابینت درآورد و گذاشت روی پیشخوان.بسته پاستیل رو هم باز کرد و گذاشت روی کابینت و یه دونه خودش خورد و یه دونه گذاشت دهن زن.زن اسپاگتی ها رو کشید توی بشقابها و روشون هم مخلوط ژامبون رو ریخت. مرد بشقابها رو برد روی میز.زن از توی یخچال ترشی و خیارشور و سس درآورد و نشست روی صندلی پشت میز و به مرد نگاه کرد که داشت از فریزر یخ درمی آورد و میریخت توی لیوانهای بلند دسته دار. نوشیدنی رو ریخت توی لیوانها و اومد سمت میز.
نهار که تمام شد، هر کدوم یه طرفی ولو بودند.مرد بابت نهار تشکر کرد و زن بابت نوشیدنی خوشمزه ای که مرد خریده بود و هیچ کدوم تا حالا امتحانش نکرده بودند و بعد از نوشیدنش فهمیده بودن که خیلی خوشمزه س.میز که جمع شد و چایی که نوشیدند به همراه یه شیرینی کوچولو، مرد شروع کرد به شوخی با زن.دستهای زن رو که نشسته بود روی مبل رو گرفته بود و لبهاش رو چسبونده بود روی گردن زن و فوت می کرد به سمت گردن زن و زن از شدت قلقلک ریسه میرفت و جیغ میزد و زیر بدن مرد پیچ و تاب میخورد.
رفتند سمت اتاق خواب و ولو شدند روی تخت.مرد داشت با لپ تاپش کلنجار میرفت و زن کتابش رو دست گرفته بود.روی تخت هم یه ذره شوخی کردند و کم کم چشمهاشون گرم شد.با صدای زنگ موبایل زن از خواب پریدند.دیر شده بود.شب جایی مهمون بودند.یه مقدار راجع به اینکه مرد چی بپوشه حرف زدن.مرد میخواست با شلوار جین و لباس اسپرت بیاد و زن راضیش کرد که بهتره لباس رسمی بپوشه و از اونجایی که شلوار و پیراهن انتخاب شده احتیاج به اتو داشتن، مرد با غرغر شروع به اتو کردن لباسش کرد و زن از فرصت استفاده کرد و رفت دوش بگیره در حالیکه زیر دوش داشت فکر می کرد کی دسر شکلاتی و توت فرنگی رو میخورن...

Labels:

2 Comments:
Anonymous Anonymous said...
Akhhh Roziiiii delam ye joori shodd,
yani inaeii ke goftii khaterate jadidehh ??/
eyyy khoda yani mish eke besheeeh?

hatmann bya va ye tozihe kochooloo bedeh va dele mara shad o aroom kon az babateh khodet,
doooset daramm, behtarinharo barat arezoo mikonam,
Shabnam
to layeghe behtarinii rozye mehraboon o doost dashtani

Anonymous دیادیا بوریا said...
یک عاشقانه ارام بود...
حسودیم شد به مرد و اما....
احتمالا با این منوی غذا ودسر اینها زن باید یه 20-25 کیلیویی اضافه وزن داشته باشه....و در ضمن از اول نوشته منتظر بودم که زن کی میره دوش بگیره بعد حس رخوتناک صبح ...تا اینکه وسطای نوشته رفت ...
قشنگ بود مرسی