اگه یه دنیای دیگه ای وجود داشته باشه که بعد از مرگ بریم اونجا و یا هر جای دیگه ای وجود داشته باشه که توش با کسی که جوابگو باشه، حالا اسمش میخواد خدا باشه یا هر چیز دیگه ای، رو برو بشم فقط ازش میخوام یه سوال بپرسم، میخوام زل بزنم توی چشمهاش و با بلندترین صدایی که از گلوم درمیاد ازش بپرسم:چرا مامان من باید تو این سن سکته کنه؟چرا باید چهار سال پیش سکته کنه و زندگیش اینجوری باشه؟!چرا باید زندگی خودش و ما زیر و رو بشه؟
چرا من از داشتن یه زندگی معمولی محروم شدم؟چرا جای خالی خیلی از محبتهای مادرانه باید توی زندگیم خالی باشه؟!
من مامانم رو میخوام سالم و سرپا، همون مامانی که همه دردل دلهام رو بهش می گفتم، همونی که حرف من رو نگفته می فهمید.مامان این روزهای من بیتفاوته، اصلا من رو نمیفهمه...بازم خوبه که هستش، حتی همینجوری ولی میشد که اینجوری نشه.میشد...
کی جواب من رو میده؟!
مادرک جات توی خونه خالیه، روی اون کاناپه که لم میدی جلوی تلویزیون...امروز خیلی دلم هوات رو کرده بود...سلامت باشی و سایه ت بالای سرم باشه...
پ.ن:مادرک مسافرته از روز قبل از عید...
سال نوت مبارك عزيزم
تهنا موندي اين تعطيلات و ؟ چرا خوووب ؟
اي بابا دختر جون اگه ميشد سوال كرد كه الان همه مون بايد جيغ و داد مي كرديم و هي مي پرسيديم چرا و چرا و چرا ؟؟؟
آبان ماه بود ؟
حالا باز خدا رو شكر هستن و سر پان و خيلي خيلي بهترن از اون روزاي اول
هميشه خدا يه كاري مي كنه جاي شكر باقي بمونه!
خيلي كلكه اين خدا :دي
سال خوبی داشته باشی
بابا نباید پروتئین حیوانی استفاده کنه.میتونی به من رسپی چند تا غذا که با سویا درست میشه رو بدی؟
با سویا کتلت درست کردی؟