رزسفید
روزمره گیهای من
Thursday, May 10, 2012
Taurus-3
وقتی رژیم داشته باشی و شب قبلش رفته باشی مهمونی و کلی بیشتر از سهمیه رژیم روزانه ت خورده باشی، حتی با وجود اینکه دیشب قر هم داده باشی که خودش کالری سوزی داره، شب جمعه به جای اینکه با دوستهات بری شام بیرون، میری  پیاده روی و وقتی دوستهات از رستوران بهت زنگ میزنن تو در حال راه رفتنی!
طی یک اقدام انتحاری، امروز عصر از دم خونه پیاده رفتم تا سیدخندان و برگشتم.یعنی از اقدسیه تا سید خندان.دوساعت و سی و پنج دقیقه طول کشید.پیاده رفتم و با تاکسی برگشتم!
و بدین ترتیب شب جمعه خود را با دوش گرفتن و نوشیدن یک لیوان شیر و ولو شدن روی تخت و دیدن فیلم میگذرانیم.باشد که رستگار شویم.
مهمونی دیشب تنها مهمونی بود که بعد از مدتها رفتم و واقعا بهم خوش گذشت.(البته به جز مهمونی های دوره های دخترونه که همیشه خوش میگذره)
دیروز به هر آرایشگاهی زنگ میزدم که وقت بگیرم و برم موهام رو کوتاه کنم، وقت نداشتن.غلط نکنم قراره عروس بشم برای همینه که قسمت نمیشه موهام رو کوتاه کنم!هر چند عروس با موی کوتاه هم عروسه ولی ویژنی که من از بچگی از عروسیم داشتم، موهای جمع شده با تاج بوده.برای موی جمع شده هم احتیاج به موی بلند دارم دیگه!
باشد که نشانه ها را جدی بگیریم!!!
آخر هفته تون خوش بگذره عزیزانم!
پ.ن:فردا عصر قراره با دوستان بریم پیک نیک و من بسان یک خانوم بزرگ قراره آش رشته ببرم!!!الان احساس خانوم بزرگی شدیدی من را فرا گرفته است.انگار نه انگار که چند سال پیش بود از پیک نیک رفتن اینجوری متنفر بودم.ولی چند ساله دارم کم کم به مقوله پیک نیک و آش و مایه کتلت و گاز پیکنیکی علاقمند میشم.طی صحبتی که با یکی از دوستان داشتم متوجه شدم که اون هم همین حس رو داره.غلط نکنم دیگه داریم خیلی بزرگ میشیم...

Labels: