رزسفید
روزمره گیهای من
Wednesday, June 2, 2010
Gemini-5
پست پایین رو خوندین که؟که درباره بانک و اینکه خیلی شیک پولم رو خوردن نوشته بودم، خب؟دیروز عصر که از شرکت رفتم بیرون دیدم ماشینم نیست!!!هی بگرد و بگرد، نبود که نبود!!!گفتم بردنش که بردنش.البته برده بودنش ولی به پارکینگ.بماند که چه جوری فهمیدم بردنش و با چه مصیبتی فهمیدم کدوم پارکینگ بردنش!اونم به جرم اینکه جای ممنوع پارک کرده بودم.حالا من نمیدونم جایی که تابلو نداره و حریم تقاطع نیست و ایستگاه اتوبوس هم نیست، چرا ممنوعه!(احتمالا گوشهای من درازه!)
رفتم خلافی بگیرم میبینم اووووه خلافی اومده قد خداتومن!!!(من اونقدر ها هم خلاف کار نیستم.نهایت خلافم توی رانندگی ورود به طرح ترافیک و پارک در محل ممنوعه.جالبه یه دونه از توی طرح رفتنهام هم ثبت نشده.یه چند تا پارک در مجل ممنوع ها ثبت شده و یه سری شر و ور و پرت و پلا)حالا فعلا شکایت کردم و دویست هزار تومنش کم شده.فردا هم باید برم شورای حل اختلاف تا دوباره کمترش کنم و البته باید کفش آهنی هم بپوشم.چون با دو بار و سه بار شکایت، خلافیم کم نمیشه و قابل پرداخت نمیشه.خیلی زیاد اومده.یه سریش هم دری وریه.مثلا سال هشتاد و شش من کلی خلاف توی اسلامشهر انجام دادم.من تا حالا یه بار هم اسلامشهر نرفتم.فکر کن!!!از همه وحشتناکترش اینه:حمل جنازه با خودرو!!!تاریخش هم مال اردیبهشت هشتاد و هفته!البته درسته من اون موقع مثل یه جنازه متحرک بودم ولی فکر نمی کردم پلیسهای راهنمایی رانندگی هم بفهمن!!!
حالا به همه اینها هزینه پارکینگ و هزینه جرثقیلی که ماشین رو تا پارکینگ برده رو هم حساب کن.بابا من یه دانشجو م.کلی شهریه دانشگاه میدم.چند وقته حقوق هم نگرفتم و همش از جیب خوردم.ای بابا!!!
نکته بامزه ترش اینه که من چند ماهه حقوق نگرفتم.یعنی شرکت به اون گندگی و با اون اهن و تلپ پول نداره!!!حالا فردا رو هم مرخصی اجباری دادن و تعطیل کردن.یه تیر و دو نشونه:هم از زیر کادوی روز زن درمیرن(هر سال سکه میدادن)و هم از مرخصی ها کم میکنن تا موقع پرداخت پول مرخصی ها، چیز زیادی به کارمندان تعلق نگیره.حالا حساب کن من همینجوری مرخصی کم هم دارم.بعدش به عنوان کادوی روز زن بهمون بستنی دادن!!!که ما هم به نشانه اعتراض نخوردیم و برنداشتیم و تازه میخواستیم به نشانه اعتراض یه تظاهرات نمادین توی شرکت هم راه بندازیم که چون آقای رییس بزرگ داشت میرفت ماموریت و کلی کار ریخته بود سرمون نتونستیم به تظاهرات برسیم!!!
خلاصه این چند وقته حقوقی که در کار نبوده و از جیب خوردیم و در واقع فی سبیل اللهی رفتیم سرکار.ولی دیگه کفگیر داره میخوره ته دیگ...
کم کم باید به نشونه اعتراض یه اعتصابی چیزی توی شرکت راه بندازیم!!!
حالا هی من بشینم و با خودم فکر کنم یعنی چی این چند وقته انقدر اتفاقهای نفس گیر برام می افته.(بیشتر از نظر مالی)تازه شما که از همش خبر ندارین که...هی فکر کنم ولی به هیچ نتیجه ای نرسیدم هنوز.(احتمالا هیچ حکمتی پشت هیچ اتفاقی نیست و همه چیز این دنیا هردم بیل و الکیه)tahoma
انقدر دلم میخواست این سه روز تعطیلی رو یه مسافرتی، جایی برم که نگو.کلی درس دارم.قضیه ماشین هم برای دل و دماغی نذاشته.اوضاع شرکت هم بدجوری به هم ریخته و یه بوهای بدی داره میاد.حالا مسافرت که نشد برم، شاید خودم رو خونه دوستان انداختم.خدا رو شکر چیزی که زیاد دارم دوست و رفیقه که میشه هوار شد سرشون.بیشترشون هم عیالوارن و خونه زندگی دارن و میشه تلپ شد سرشون!
آهان راستی یه چیزی رو چند وقته میخوام بگم.من اگه میگم آرزویی دارم، اصلا آرزوی من اونی نیست که همتون فکر می کنین.آرزوی من یه چیزیه که خیلی با اون چیزی که اغلبتون فکر می کنین فرق داره.نمیخوام به هیچ کسی بگم.چون شنیدم وقتی یه آرزوی داری به کسی نگو و توی دلت نگهش دار تا بهش برسی.در نتیجه جلوی زبونم رو میگیرم و وقتی بهش رسیدم اعلام می کنم که چی بوده.
ولی یه چیزی رو بگم و اون اینکه امروز عصر که یاد فردا بودم که روز زنه، بدجوری دلم خواست منم از یکی کادو می گرفتم فردا.خیلی کیف میده.خود کادوهه اصلا مهم نیست برام که چیه.همین که یکی یادشه و به فکرمه خیلی ارزش و کیفش بیشتره.امروز عصر یک آن تجربه خوش و خوشمزه روز زن سالهای پیش اومد زیر دندونم و خیلی چسبید.اینکه چه دوران خوبی رو تجربه کردم بهم کلی لذت داد.
چه کسی باشه که براتون کادو بگیره و چه کسی نباشه، فردا توی کشور ما روز زنه.این روز رو به همه زنهای سبز سرزمینم تبریک میگم و امیدوارم روز خوبی براتون باشه و کلی بهتون خوش بگذره و سرشار از خوشها باشین.
به مامان گل خودم هم تبریک میگم.خودش نمیدونه چقدر دوسش دارم و چند روز پیش که دیدم صبح داره با تلویزیون ورزش می کنه، نمیدونه چقدر خوشحال شدم که داره به روزهای قبلش نزدیک می شه.هر چند حافظه ش هنوز به هم ریخته س و ضعیف هم شده.امیدوارم سالیان سال سالم و سلامت خودش و پدر عزیزم در کنارم باشن که خیلی دوسشون دارم.(هرچند خودشون نمیدونن که خیلی بیشتر از اون چیزی که نشون میدم دوسشون دارم)
تعطیلات خوش بگذره.

Labels:

5 Comments:
Blogger cmin said...
خدا کنه نتیجه بده شکایتا مال ما که همین طور موند و کلی خلافی دادیم برای ما زده بودن پارک در پیاده رو در استارا !!! نمیدونم ما کی رفتیم و بی خبریم :ی
روزت مبارک رزی جونم :-*

Anonymous یلدا said...
سلام رزی جون
روزت مبارک عزیزم
فکر کنم بدونم آرزوت چیه در مورد مامانت نیست؟

Anonymous سمن said...
این حمل جنازه خدا بود!مملکت بلبشو همینه!
خوشحالم که مامان بهترن و ایشالله هر چه زودتر همه چی مثل قبل خوب بشه و مامان سلامتی کاملشون رو بدست بیارن.

Anonymous سمیکو said...
رزی جان امیدوارم هر چه زودتر به آرزوی واقعیت برسی :*
اون حمل جنازه آخرش بود! خاک بر سرشون که مثلا پلیس گذاشتن سر 4راه ها ، اندازه گاو هم نمیفهمن! لابد فرشی چیزی تو ماشینت بوده آقا جنازه دیده!
روز زن هم با 3 روز تاخیر بر تو مبارک باشه عزیزم :-)

Anonymous سروناز said...
رزی خانوم قدم رنجه کردین اومدین وبلاگم ... آدم همیشه تنهاست حتی وقتی با عشق زندگیش زندگی می کنه .... راستی چون تو هم مثل من گیاه خواری و یه جورایی خیلی وقتها حال و هوای مشابه من داری می خواستم ازت بپرسم خام گیاه خواری کردی؟ من از امروز یه 40 روز می خوام خام گیاه خواری کنم ... البته تنها نه یه همراه حدود 600 نفر دیگه .... من پیش یه دکتر همیوپات یه دوره ی پاکسازی رفتم 10 جلسه خیلی خوب بود حالا با همون دکتر ادامه می دم و اون دکترم با موسسه یوگای نوا کار می کنه www.navayoga.com این سایتشه :)