اول از همه ممنون از همدردی ها و پیغامهاتون.الهی که همیشه سالم و تندرست و شاد باشین.
توی این مراسم چند تا نکته به ذهنم رسید که البته همشون برای مخاطبین خاص هستند.هر کدوم مربوط به یه آدم خاص میشه.گفتم اینجا بنویسمشون که هواسمون جمع باشه.هممون هواسمون جمع باشه.
-داشتن شعور خیلی چیز خوبیه.وقتی یه کسی عذاداره و عزیزش رو از دست داده، هر قدر هم داره پرت و پلا می گه، خیلی خوبه که بتونیم درکش کنیم که این آدم الان حالت عادی نداره.اگه نمیتونیم تسکینش بدیم، زخمش هم نباشیم.اون موقع مطمئنا برای اینکه معایب اخلاقی طرف رو توی سرش بکوبیم، موقع مناسبی نیست.شعور داشتن خیلی خیلی خوبه.اگر شعور نداریم، حداقل اداش رو دربیاریم و در مواقع خاص دهنمون رو ببندیم و هیچی نگیم!!!
-تا وقتی یه کسی هست، باید قدرش رو دونست، وقتی که رفت و مرد دیگه هیچ فایده ای نداره.هر قدر خودت رو به در و دیوار بکوبی و عر بزنی، هیچ فایده ای نداره.اون آدم دیگه بر نمی گرده.اون که رفته دیگه هیچ وقت نمیاد...هیچ وقت نمیاد...هیچ وقت...
-وقتی دستت برای بقیه رو باشه، هرچقدر هم ظارهرسازی کنی هیچ فایده ای نداره و بقیه اون چهره بدون نقابت رو می بینن.
-زندگی خیلی خیلی ارزشمندتر و کوتاه تر از اونیه که هی به خودمون و دیگران غم و انده تزریق کنیم و صرف چیزهای بیخودی بکنیمش!!!(رو نوشت اصلی به خودم)
-وقتی یکی ناراحته، خیلی خوب و بجاست که اگه یه درصد، فقط یه درصد، فکر کنیم که ممکنه اون آدم در اصل از دست من نوعی ناراحته باشه که لب و لوچه ش آویزوونه!
چند تا نکته دیگه هم بود که این چند روزه همش یادم بود که بیام و اینجا بنویسم ولی الان یادم نمیاد و باید برم.شاید بعدا نوشتمشون.(البته اگه یادم بیان!)
Labels: رزی بالای منبر میرود
اول فوت دائي ات رو تسليت ميگم و معذرت كه دير تسليت ميگم چون وبلاگت برام فيلتره و من امروز تونستم كه بخونمت .
ايشالا كه تو سال 90 اتفافهاي خوبي پيش رو داشته باشي .
یه بار اینجا برات نوشتم که چقدر زندگیمون شبیه….از درس و مار تا دردسرها و درهاش…خیلی ساله میخنمت…حالام که تو دایی از دست دادی و من برادر… میفهممت…و بی شعوری پر رنگ ادمها توی این شرایط رو…صبر میخوام برات….