رزسفید
روزمره گیهای من
Friday, September 2, 2011
Virgo-4
کلا توی زندگی توی طبقه آدمهای خوش بین دسته بندی میشم.یعنی از این آدمهایی نیستم که به زمین و زمان شک دارن.البته یه وقتهایی یه جاهایی که خاص باشه خیلی هم بدبین میشم.البته فقط یه جاهایی و در رابطه با یه آدمهایی، مخصوصا اگه بو بدن و مشکوک بزنن.ولی کلا جز طبقه خوش بین ها دسته بندی میشم یا بهتره بگم می شدم!
ولی چند وقته که دونه دونه آدمهایی که بهشون اعتماد داشتم و با عینک خوش بینی خودم بهشون نگاه می کردم دارن برعکسش رو بهم نشون میدن!
پیر و جوون هم نداره.کسانی که من مثلا باهاشون هیچ رابطه صمیمی و نزدیکی ندارم.یهو می بینم دارن از حسودی دق می کنه.واقعا من نمیدونم زندگی زیر و رو شده من چه چیزی برای حسودی داره آخه؟!نه، یکی به من بگه آخه.
یا اون یکی هنوز داره عقده ها و حسادتهایی که مربوط به زمانی میشه که من و سسل باهم دوست بودیم رو داره با خودش حمل میکنه و هر جا بتونه یه نیشی، کنایه ای چیزی حواله می کنه!!!همین آدم نمیبینه من از این رابطه چه ضربه هایی خوردم که، فقط یادش میاد که قبلا مثلا من یه روز که سرما خورده بودم سسل برام لیمو شیرین و شلغم آورده دم شرکت یا فلان روز توی صد سال پیش وقتی یه باری سسل اومده بوده دم شرکت دنبالم و من کار داشتم و درنتیجه سسل اومده بوده بالا و برای من شمع و گل و خوراکی آورده.همین آدم اون ضربه هایی که من خوردم رو ندیده، اون عربده هایی که توی تنهاییم زدم رو ندیده، اون موقعهایی که روی تخت مچاله شده بودم و نفسم درنمیومد رو ندیده...
خلاصه بگم که گند آدمهای زندگیم داره دونه دونه در میاد. و مسلما اصلا برام خوشایند نیست.حالا می بینی یکی یه کاری می کنه که خیلی هم مهم نیست ولی تو ذهن من حک میشه و باعث میشه دیگه با اون دید خوب و ساده بینانه م بهش نگاه نکنم.
یه وقتهایی به خوم می گم من چه جوری انقدر ساده لوحانه این آدمها رو می دیدم آخه.آدمهایی که حزب باد می مونن.البته من نمی گم من آدم خوبه هستم، نه.منم یکی هستم مثل بقیه...ولی همیشه همه تلاشم رو کردم وقتی یه حرفی زدم و یه قولی به یه کسی دادم پاش وایسم.حالم بد میشه وقتی می بینم یکی دقیقه برعکسش رو داره عمل می کنه...
شاید نوشته های این پستم خیلی درهم برهم باشه، ولی واقعا دلم از دست این آدمهای رنگین کمانی گرفته.من دارم با همین آدمها زندگی می کنم.پس جزئی از زندگیم هستن ولی واقعا در عذابم.این ادمها همه جا هستن، توی محل کار، توی جمع دوستان و حتی نزدیکتر...
واقعا یه نظرم کمترین حق هر آدمی داشتن امنیت هستش.امنیت اجتماعی، مالی و داشتن امنیت توی یه رابطه.حالا اون رابطه هر چیز که هست، رابطه دوستانه، عاشقانه، همکاری و هر رابطه دیگه ای، تا وقتی امنیت نباشه احساس خوبی هم نخواهد بود و من متاسفم برای خودم که کم کم دارم این امنیت رو از دست میدم توی خیلی از روابط زندگیم.زندگی از همین روابط ساخته شده و درهم بر هم بودنشون اثر مستقیمی روی زندگی میذاره...
هیچی دیگه، چیزی ندارم بگم جز اینکه
از روزگار دلم گرفته
از این تکرار دلم گرفته
از این آدمهای مزخرف که خدای ادعا هستن دلم گرفته...
از این آدمهایی که نمی فهمن رفتارشون و کارها و حرفهاشون چه به روز آدم میاره.توی تمام لحظه ها حرف هاشون برات تکرار میشه...
اینکه وقتی به یه کسی اعتماد داری و مطمئنی دروغ نمی گه و فکر می کنی لزومی هم برای دورغ گفتن وجود نداره، میبینی این هم داره دروغ می گه و چه چیزهای کوچیکی رو هم دروغ می گه...جایگاه آدمها همیج جوری فرو میریزه...
البته اگر بر اساس اونچه تا حالا یاد گرفتم بخوام قضاوت کنم باید بگم حتما یه چیزی در من وجود داره که آدمها رو وا می داره که اینجوری رفتار کنن...
بیاین یه ذره آدم باشیم.دروغ نگیم، سر همدیگه رو کلاه نذاریم.انقدر پشت سر هم حرف نزنیم.یه جوری رفتار کنیم که آدمها جلوی ما انقدر راحت باشن که حرفشون رو راحت بزنن و خودشون باشن و فیلم بازی نکنن و دروغ نگن.(مخاطب بیشتر اینها خودم هستم.)
پ.ن:منظور این پستم یه نفر خاص نیست.بلکه تعدا زیادی از آدمهایی که هستن که روزانه باهاشون سر و کار دارم.

Labels:

4 Comments:
از اینکه در کنار این دردها و غصه ها و دلمشغولیهایی که داشتی و داری، احساس ناامنی هم اضافه شده دلم گرفت. حس بدیه. ولی حرف خوبی زدی که گفتی حتما یه چیزی در درون خود آدم هست که بانی رفتار طرف مقابل ما میشه. من هم همیشه در وهله اول این تفکر رو دارم و اول سعی میکنم ریشه مشکل رو در خودم پیدا کنم تا دیگری. ولی گاهی اوقات میبینی که طرفت واقعا همه جوره کمبود داره و داره مشکلات و کمبودهاش رو روی تو پروجکشن میکنه. پس بهتره از اینجور رفتارها و آدمها بزاری و بگزری چون به هیچ نتیجه ای نمیرسی و فقط بار منفی روت میزاره. xxx

Anonymous sisili said...
رزی جون درکت می کنم ولی یه روز استادم بهم حرفی زد که برام پذیرشش خیلی سخت بود .. من هم مشکل تو رو داشتم و صمصمیترین دوستم و خیلی از کسانی که بهشون محبت می کردم تو زرد از آب در اومدن و از روی حسادت بهم ضربه ی خیلی خیلی خیلی بزرگی زدن .. استادم بهم گفت که من با رفتار خودم حسادت اونها رو بر می انگیزم و هیمین آدمها با کسای دیگه این رفتار ها رو نمی کنن کم کم متوجه شدم خیلی از چیزها و رفتارهایی که انجام می دادم توی چشم اونها بوده ... حالا به شدت محافظه کار شدم و سوژه برای حسادت دست کسی نمی دم

Anonymous دریس said...
بعضی آدما خیلی حسودن رزی. آدمایی که فقط ظاهرت رو میبینن و از دلت خبر ندارن. بذار باشن مطمئن باش خودشون از حسادتشون بیشتر عذاب میکشن. اینکه همش چشمت دنبال زندگی مردم باشه و حسودیت بشه اصلا" حس خوبی نیست.
امیدوارم همیشه از ته دلت احساس خوشبختی کنی.

رزی جونم... تولدت این ماهه؟ یا اشتباه میکنم؟ رفتین مهمونی؟ خوب بود؟ چقدر سؤال داشتم من ها...
چون کامنتدونی پست بالایی رو بستی، چیزی در موردش نمیگم... بووسس.