از صبح که از خواب بیدار شدم مثل خر بارکش کار کردم.این اکرم خانوم که میومد خونه تمیز می کرد دیگه نمیاد.میگه دکتر گفته کار سنگین نکن ولی طوطیان شکر سخن به گوشم رسوندن که ایشون در حقیقت از دوری راه شاکی بودن.قرار بود دستمزدش رو زیاد کنیم ولی بازم قبول نکرد!به هر حال خونه ریخت و پاش بود و مامان و خاله جان هم امشب از مسافرت بر می گردن و باید خونه دستی به سر و گوشش کشیده میشد.شستم و سابیدم و پختم و...بابا جان رو هم که هی می پلکید رو فرستادم خرید.شام درست کردم.دسر هم درست کردم.شام برای اهل خانواده و دسر برای خونه دوستم.امشب دورهمی خونه دوستم دعوتم.موهام رو هم رنگ کردم و طی یک جنون آنی قیچی برداشتم و ده سانت از پایین موهام کوتاه کردم.زده به سرم که برم کوتاه کوتاهشون کنم ولی فکر می کنم با توجه به موهام که فرفری هستن شاید خیلی خوب نشه!
صورتم رو هم بخور دادم.
صبح اعصاب و روانم بهم ریخته بود.از دست کارهای خونه و اینکه روزهای تعطیل مجبورم بشورم و بسابم.حالا نمیدونم این ناراحتی مال اینه که خونه بابام دارم این کارها رو میکنم و یا اگه خونه خودم بودم هم همینجوری بودم.نمیدونم والله.دارم به این نتیجه میرسم همون بهتر که من ازدواج نکردم.منی که انقدر کارهای خونه و کدبانوگری رو دوست دارم، بعد از چهارسال و نیم که از سکته مامانم می گذره و کارها رو من می کنم، خسته شدم از این وضع، اگر ازدواج کرده بودم چی میشد پس؟!
دلگیر بودم از دست کسی که من رو خر فرض کرده.از دست خودم که اجازه دادم خر فرضم کنه.البته سعی کردم همه اینها رو لابه لای کارهام فراموش کنم.
مامان اینها شب میرسن و من هم که قراره برم خونه دوستم، پس باباجان زحمت آوردنشون از فرودگاه به خونه رو می کشه.
الان هم لاک قرمز زدم به دست و پام و منتظرم تا خشک بشن و دارم با نوک انگشتهام تایپ می کنم.تاپ مشکی و دامن چهل تکه عزیزم رو گذاشتم روی تخت.کفشهای جلوباز پاشنه بلندم رو دستمال کشیدم و آماده کردم.انگشتر نگین قرمز و گوشواره های سنگ قرمزم رو هم آماده کردم.
لاکهام که خشک بشن، مانتوم و در حقیقت پانچوی سورمه ایم رو اتو می کنم و شاید موهام رو هم صاف کنم و بعدش هم میک آپ و بعدشم وییییییژژژ خونه دوست جانم.
بهمون خوش بگذره و بهتون خوش بگذره دوستانم!
پ.ن:به به چه بارون خوبی میاد.چه بوووووووویی داره!
Labels: رزی روزانه نویسی می کند