الان فارغ از انجام کارهای شبانه شامل شستن صورت و مسواک زدن و گرداندن دهان شویه توی دهان و بعدش شستن بینی عزیز و مجرای متصل به سینوزیتهای عزیز با سرم و مالیدن آلوئه ورا به صورت و در حال گوش دادن به آهنگ وای وای و قشنگ روزگار فرامرز آصف!گفتم بیام اینجا و یه احوالاتی از این صفحه و شما دوستهای مهربون بگیرم.
اول از همه طاعات و عباداتتون قبول.من امسال هنوز روزه ای نگرفتم و نمیدونم میگیرم یا نه؟!راستش حال و هوای ماه رمضون به نظرم کاملا از بین رفته و اون شور و حال قبل جاری نیست.انگاری نه فقط برای من بلکه برای خیلیها هم همینجوریه!
امروز هیچ کسی توی شرکت نبود جز من و همکار همسایه م که میز کناری من میشینه!همه مرخصی بودن.ما هم در رو بستیم و نشستیم فیلم ربکا رو دیدیم.سیاه و سفید و با صدای دوبلورهای قدیمی ایرانی!
راستی گفتم آلوئه ورا بگم که عین آب رو آتیش می مونه و برای پوست خیلی خوبه.من یه شاخه ش رو از داروخانه خریدم و کلی راضیم.حالا میخوام برم گلدونش رو هم بگیرم.توی دستورالعملش نوشته بود تهش رو به اندازه سه سانتیمتر با چاقو جدا کنید و ژل توش رو با چاقو دربیارین و روی صورت بمالین.ولی من قطعات کوچکتر ازش درمیارم و خودش رو می مالم روی صورتم و اینجوری همه ژلش درمیاد و مالیده میشه به صورتم.بعدش هم توی یخچال میذارمش تا تازه بمونه!
راستی مهرناز جان پرسیده بودی کفپوش اتاق چه جوری شده.به نظرم خوب شده.برای من با موهای بلندی که هی میریزه اینجا و اونجا، تمیز کردن این کفپوشها خیلی راحت تره!اینم عکسش!
امروز صبح یه آقای متشخص سوار بر ماکسیما رو دیدیم که خیلی شیک پلاکش رو پوشونده بود و بعد از گذر از زیر دوربین طرح ترافیک زد بغل و اون چیزی که باهاش پلاکش رو پوشونده بود رو برداشت و به راهش ادامه داد.اینم شاهدش!
اون سایه هایی که توی عکس افتاده مربوط به دستمال کاغذی ماشین بنده می باشد.چون پشت فرمون بودم نشد که درست تنظیم کنم و عکس حرفه ای تحویلتون بدم!
راستی یه کار بامزه کردم.اومدم و توی اکسل یه نمودار کشیدم.یه طرفش روزهای ماه از یک تا سی و یک و طرف دیگه ش اعداد از یک تا ده.هر روز ماه حال و هوام و اتفاقاتی که برام میوفته رو از یک تا ده توی نمودار علامت میزنم.حالا بعد از چند ماه که نمودار ها رو هر ماه کشیدم متوجه شدم چه روزهایی توی ماه حالم خوبه و اتفاقات بهتری برام میوفته و چه روزهایی حالم بدتره و دنیا برام تیره تره!جالب که این روزها با یکی و دور روز پس و پیش توی هر ماه تکرار میشن.یعنی مثلا هر ماه حول و حوش چهاردهم تا شونزدهم هر ماه برام روزهای خیلی خوبیه و اتفاقات خوبی میوفته!اینجوری توی اون روزهایی که میدونم حالم خرابتره از قبل برای خودم برنامه میذارم و به بهتر شدن حال و هوام کمک می کنم!
دیگه اینکه انتخاب واحد دانشگاه رو هم انجام دادم.به همین زودی یک سال گذشت.عین برق و باد بود برام!
هفته پیش با یکی از همکارهایی که پروژه ای با شرکت ما کار می کنه و یه آقای سی و خرده ای ساله هستش بدجوری درگیری پیدا کردم.قبلا بقیه همکارها که باهاش کار می کردن می دیدم حرص میخورن ولی نمیدونستم چه اعجوبه ای هستش.یه دو سه روزی کلافه بودم از دستش و اینکه گند هاش رو داره میندازه گردن من.ولی بعد از دو سه روز خودم رو پیدا کردم و من شروع کردم باهاش از موضع بالاتر برخورد کردن و همه سمبل کاریهاش رو به روش آوردم.نشستم با دقت خیلی خیلی زیاد کارش رو جز به جز بررسی کردم و ایرادهاش رو درآوردم.خلاصه گوشی اومد دستش که با من اینجوری نکنه.حالا هم موش شده و رفته ایرادهاش رو برطرف کنه و شنبه بیاد شرکت!
یه اتفاق بامزه هم افتاده بود هفته پیش که ما رفته بودیم با جمعی از دوستان بیرون، توی یکی از وبلاگها به صورت کاملا اتفاقی خوندم که نویسنده وبلاگ هم اونجا بوده و ما رو دیده بود.خیلی بامزه بود.دنیای کوچیکیه.قد قلب یه گنجشک!
روی آیینه اتاقم با ماژیک نوشتم:
یاد من باشد حری نزنم که دل کسی برنجد
نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد
مواظب خودتون باشین.
Labels: رزی پراکنده نویسی می کند