یعنی دقیقا از ساعت دو و ده دقیقه دارم دنبال اشل* می گردم.یعنی انگاری تخمش رو ملخ خورده که توی سه طبقه این شرکت یه دونه اشل پیدا نمیشه!!!
اشل خودم که معلوم نیست چی شده؟اشل آتلیه هم نیست.اشل آقای رییس گوگولی هم معلوم نیست کجاست؟!هی گوشی تلفن رو گرفتم دستم و به تمام همکارهای سه طبقه زنگ زدم و ازشون اشل خواستم.اول گفتن باشه میفرستیم برات بالا!بعدش زنگ زدن و با کمال شرمندگی و بهت گفتن نمیدونیم اشلمون کجاست!!!
خلاصه انگاری یه ویروسی اومده همه اشلهای شرکت رو خورده.یا یه دزدی اومده و همه اشلها رو دزدیده!!!خیلی عجیبه.الان توی این شرکت با سه طبقه کارمند، یه دونه اشل نیست!!!
اشل ما رو دزدیدن دارن باهاش پز می دن!!!
اشل ما رو دزدیدن دارن باهاش پز می دن!!!
اشل ما رو دزدیدن دارن باهاش پز می دن!!!
یعنی رفته روی اعصابم که الان چی شده که کل اشلهای موجود در شرکت گم و گور شدن؟!!!
آهان، یک کم پیش رفته بودم پیش رییس اعظم و یه سری فایل رو اومدم از روی کامپیوترش بریزم روی کامپیوتر خودم آقای رییس هم داشت میدید که من دارم چیکار می کنم.فایلها رو که توی Shared Documents خودم کپی کردم، آقای رییس خیلی خجسته وار گفت اااا این اهنگه که توی Share Documents تو هستش چیه؟تا من بیام بجنبم، موس رو از دستم گرفت و کلیلک کرد روی آهنگه!!!منم زل زدم به در و دیوار...آهنگ مزبور، آهنگ اسمال آقا بود که در جواب سوسن خانوم خونده شده!!!
یک کم بعدش آقای رییس اعظم اومد توی آتلیه، منم داشتمSecret Garden گوش میدادم.با خنده برگشته میگه همون اسمال آقا رو گوش بده.راحت باش.ما محیط رو برای کارمندانمون راحت فراهم می کنیم که راحت کار کنن.بدون رودروایسی هرچی دوست داری گوش بده!!!
بعد اومده زل زده به دستهای من و میگه این خطهای روی ناخونت رو با شابلون کشیدی؟!میگم نه!!!میگه پس چیه که انقدر باریکه؟!میگم با لاک طراحی ناخن کشیدم که سرش نازکه.میگه یعنی دست آزاد کشیدی؟میگم بله!
میگه خوب پس از این به بعد میدیم اسکیس دست آزاد** رو هم تو بزنی که دستت قویه!!!
با خنده بهش گفتم یعنی امروز انگاری روز منه دیگه.هی شما متلک بارم کنین هاااا.اونم با خنده برگشت و دمش رو گذاشت روی کولش و رفت!!!
*:اشل همون خط کش با مقطع مثلث هستش که هر طرفش یه مقیاسی رو نشون میده و در عکس بالا نشان داده شده است!!!
**:اسکیس دست آزاد یعنی طراحی با دست.
آقای رییس اعظم ریسس کل هستن که از بابام یه چند سالی بزرگتر هستن و با آبا و اجداد من همشهری هستن و کل فک و فامیل من رو میشناسن و با آقای رییس گوگلی فرق دارند!!!
پ.ن:گلاب به روتون صبح رفتم دکتر غدد، کلی تست و ...بعدش رفتم داروخانه و با یه کیسه پر از دارو اومدم بیرون!!!هی هی هی!!!
Labels: رزی از کار و بارش می گوید